تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

۵۶ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خلاصه داستان: همسر دکتر ریچارد کمبل (هریسون فورد) توسط مردی که یک دست مصنوعی دارد به قتل می‌رسد. دکتر مورد سوءظن قرار می‌گیرد و بر اساس قرائن و شواهد به اتهام قتل همسرش به اعدام محکوم می‌شود. در هنگام انتقال او با چند محکوم به یک زندان دیگر موفق به فرار می‌شود. او ظاهر خود را تغییر می‌دهد و در قسمت توانبخشی بیمارستان به مطالعه پرونده بیماران معلول می‌پردازد در حالیکه ...

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

خلاصه داستان: هنگامی که یک اتفاق غیرمنتظره جهان را در معرض خطر قرار می‌‎دهد، لنس استرلینگ بهترین و حرفه‌ای‌ترین مامور مخفی در دنیا، باید با مخترعی عجیب و غریب به نام والتر همراه شود تا جهان را نجات دهند. اما…

سال ۲۰۱۹، سال عجیبی بود، اما عجیب تر سال ۲۰۲۰ است؛ از حوادث مختلف گرفته تا ویروس منحوس کرونا همه در همین دو ماه ابتدای سال میلادی چیزهای نگران کننده ای برای ذهن و روان مردم هستند. بنابراین به نظر می رسد تشویق شما به عجله کردن در دیدن یک فیلم انیمیشنی سورئال درباره یک جاسوس کبوتری فوق العاده و دانشمندِ همراه وی چیز عجیبی نیست. جاسوسان نامحسوس همان فیلم انیمیشنی مورد نظر است، ویل اسمیت همان کبوتر جاسوس است و تام هالند نیز دانشمند خلاق ماجراست، و همه اینها با هم یک پیمانه شکر قند مورد نیاز شما در این روزهای خسته کننده و دشوار هستند.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

یک ماجراجویی نسبتاً جالب خانوادگی

چه چیزی باعث شد که دو سال پیش جومانجی: به جنگل خوش آمدید این گونه در گیشه سر و صدا کند؟ منظورم از  سوال و پرسش این است که فیلم مذکور در گیشه دارای پاها و استقامت یک ورزشکار بی نظیر ماراتن المپیک بود. آن فیلم با گذشت هر هفته از قدرتش کاسته نمی شد و روز به روز قوی به راهش ادامه می داد، خستگی ناپذیر و بدون نیاز به نفس کشیدن، سرانجام جومانجی به جنگل خوش آمدید با بیش از ۱۰ برابر بودجه خود یعنی بیش از ۹۶۲ میلیون دلار در گیشه جهانی به کار خودش پایان داد.

آیا دلیل آن موفقیت، راک (دواین جانسون) بود؟ شاید. در دورانی از هالیوود که مردم به ستاره ها دیگر به اندازه گذشته اهمیتی نمی دهند، به نظر می رسد قدرتمندترین مرد گیشه در سالیان اخیر برای بازگشت قدرت ستاره بودن، یک استثناء نادر از قانون سینمای مدرن است. البته بعضی از فیلم های اخیر دواین جانسون به جز هابز و شاو، مانند رمپیج و آسمان خراش گیشه را به آتش نکشیدند (البته به جز گیشه چین که همیشه کوره اش داغ است). همچنین جانسون شکستی چون گارد ساحلی را نیز در سالیان اخیر داشته، پس با این اوصاف جومانجی به چیزی فراتر از دواین جانسون برای موفقیت نیاز داشته است. آیا می توانیم IP یا مارک شناخته شده جومانجی را دلیل موفقیت بدانیم؟ شکست های اخیر مانند Terminator: Dark Fate و فرشتگان چارلی داستان دیگری را برای ما بیان می کنند. بنابراین، علت موفقیت چیست؟

من فکر می کنم همه چیز به یک کلمه جوش می خورد: سرگرم کننده. جومانجی به جنگل خوش آمدید و جومانجی مرحله بعدی هر دو به شدت برای جمع خانواده سرگرم کننده و جالب بوده و هستند. نه تنها سرگرم کننده هستند، بلکه دقیقاً به نوعی از فرمول سرگرمی خانوادگی دست یافته اند که بیشتر مردم برای اندک زمانی جهت جدا شدن از این جهان به شدت منتظر آن هستند. کارگردان جیک کسدان این خواسته و نیاز را کاملاً می فهمد. و بنابراین، بار دیگر با Jumanji: The Level Next، او از الگوی روایتگر ماجراجویی جنگلی-ویدئوگیمی ساده به عنوان سکویی برای The Rock و نبوغ کمدین هایی مانند کوین هارت، جک بلک و حتی کارن گیلان استفاده می کند تا کار خود را در قسمت اول دوباره تکرار کند. هر دو قسمت جومانجی ساخته کسدان بلاکباستر های هوشمند و تقریباً هیجان انگیزی هستند که از مکانیک بازی های ویدئویی برای روایت یک فانتزی پر قدرت استفاده می کنند. اساساً فضای جومانجی چیزی است که همانند اکثر بازی ها فرصت انتقال تجربه و توانایی هایی فراتر از خود واقعی را به بازیکن منتقل می کند. بنابراین استفاده از این ایده خودش چیز جالبی است.
 

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

فیلم True Lies یک اکشن بزرگ از کارگردان اکشن سازی که در کارنامه اش فیلمی چون TERMINATOR 2: JUDGEMENT DAY را دارد، اما فیلم دروغ های حقیقی نه به اندازه دیگر آثار جیمز کامرون حماسی است و نه آن چنان بزرگ است که بگوییم یک چیز نادر در آن وجود دارد.

شخصا یک آرشیو وی اچ اس از آثار نوستالژیک دارم که این فیلم نیز یکی از آنها است و باید بگویم که صحنه معروف استریپتیز جیمی لی کُرتیس، لحظه ای ماندگار در سال های ابتدای نوجوانی من بود، که شاید بارها آن را تماشا کرده بودم. البته سپس ، با دیدن بسیاری از فیلم های دیگر ، TRUE LIES به راحتی از چرخه دیدنم خارج شد.

واقعیت این است در روزگاری که هنوز دیدن آثار لینچ و نولان پُز نداشتند، امثال همین آثار اکشن نهایت کلاس فیلم دیدن بودند. اما وقتی بعد از چند سال امروز دوباره این اثر را تماشا کردم به این نتیجه رسیدم که واقعا دروغ های حقیقی یک فیلم پُر از ضعف و ایراد است. فیلم TRUE LIES صحنه های اکشن خیره کننده ای دارد ، اما بسیاری از آنها بین جنسی ترین و نژاد پرستانه ترین لحظات هالیوود در پنجاه سال گذشته قرار می گیرند.

من آن زمان به عنوان یک بچه سیزده ساله سفید پوست ، هیچ وقت به این فکر نکردم که چگونه شخصیت های TRUE LIES با افراد اطراف خود رفتار می کنند. حق بدهید یک نوجوان درک درستی از همه چیز ندارد، بنابراین من فیلم را به عنوان تقابل بچه های خوب در مقابل آدم های بد تماشا کردم. وقتی در فیلم تام آرنولد و آرنولد شوارتزنگر چپ و راست به همه بد و بیراه می گفتند، من تنها همه چیز را یک شوخی ساده فرض می کردم. دیدن شوارتزنگر قهرمان در حال نجات همسر و دخترش در برابر تروریست ها برای من حکم یک سرگرمی خفن را داشت، و من آن را دوست داشتم. اکنون ، در حالی که من خودم را نسبتاً آگاه تر و آزاد تر می دانم، و خبر از خاورمیانه نیز بیشتر دارم، متوجه این اعمال نظرات خاص فیلم جیمز کامرون شده ام.


حتما از حادثه ۱۱ سپتامبر شنیده اید، حمله مرموز و کماکان نامعلوم که برج های دوقلو یا تجارت جهانی را هدف قرار داد و بهانه ای شد برای شروع جنگ در خاورمیانه و اطراف آن، اتفاقی که شباهت فراوانی به فیلم جیمز کامرون داشت. واقع بینانه این فیلم شبیه به یک پوستر مسخره تبلیغاتی آمریکایی و نژاد پرستانه است.

یکی از بدترین چیز ها ممکن در این فیلم افراد شرور و به شدت کلیشه ای آن هستند. در جامعه ای که آنتاگونیست هایی چون بن لادن و صدام بوده اند، نمایش کامرون از شرور تروریست بیشتر شبیه به یک عروسک خیمه شب بازی مسخره است، و این نشان از ضعف و عدم شناخت درست فیلمنامه نویس از شرایط سیاسی واقعی و منطقه ای بوده است. همه تروریست های فیلم به شکل احمقانه ای ریشو و ساده لوح هستند و عامدانه وحشی به نمایش در می آیند.
 

طراحی گروه تروریست به فرماندهی شخصی به نام سلیم ابوعزیز بیشتر مانند تعدادی سوژه برای نفله شدن توسط شوارتزنگر هستند. هیچ یک از آنها نمایانگر یک شخصیت سه بعدی با انگیزه فراتر از موضوع مسخره سقوط آمریکا نیست. با قدرت و بدون تردید می توان گفت TRUE LIES بدترین ساخته جیمز کامرون است. در سکانس آغازین فیلم که با رقص نمادین تانگو توسط آرنولد شروع می شود، به نظر می رسد فیلمِ دروغ های حقیقی جانشین خوبی برای فرنچایز جیمز باند است، اما با پیش روی قصه دوباره بینندگان شاهد یک فیلم تمام آرنولدی متفاوت تر هستند.

یکی از نکات مسخره فیلم عدم تفکر همسر قهرمان است، چرا که برایش سوال نمی شود شوهری که چنین حجم عضله ای دارد و مشکوک است آیا واقعا متخصص ابزار کامپیوتری است یا خیر؟! و زمانی هم که متوجه می شود با دیالوگ به ظاهر خنده دارِ من زن رامبو شدم، همه چیز ختم به خیر می شود. قسمت طنز فیلم نیز امروزه دیگر خیلی طنز به نظر نمی رسد. با هر نگاهی این فیلم جیمز کامرون یک اثر توهین آمیز و ناجور است.

در فیلم وقتی شخصیت هری تاسکر گمان می کند همسرش در حال داشتن رابطه است ، از قدرت خود به عنوان یک جاسوس مخفی سوء استفاده می کند. در نگاه عمومی چنین چیزی شیرین و لذت بخش به نظر می رسد. اما در واقع چنین موقعیت بحث برانگیز روانی ای هیچ گونه تاثیری بر شخصیت جیمی لی کورتیس در فیلم نمی گذارد. نگاه جنسی فیلم در این سکانس ها کمی بی اندازه زیاد و زننده است، که این هم نشانه گذاری بد فیلمنامه جیمز کامرون است.

البته فیلم TRUE LIES هرچه در زمینه فیلمنامه و ایده بد است، در مقابل در سطح فنی بسیار اثر قابل دفاع و محکمی است. البته همان سکانس معروف جِت جنگی که در فیلم وجود دارد اکنون حتی با توجه به استانداردهای جلوه عملی نیز ارزان به نظر می رسد. سکانس های تعقیب و گریز این فیلم نیز هم جالب هستند و هم احمقانه اما خوب در لیست های فراوان نام این فیلم موجود است. از فیلمبرداری راسل کارپنتر گرفته تا موسیقی خوب براد فیدل در TRUE LIES و بازی خوب جیمی لی کورتیس که برنده گلدن گلاب شد، دیگر نکته ای نیست که بگویم فیلم را خاص تر کرده، اما این نکته نیز قابل توجه است که این اثر اولین فیلم با بودجه بالای ۱۰۰ میلیون دلار هم بوده است.

جیمز کامرون در سال ۲۰۱۸ اظهار داشت که تولید نسخه Blu-ray فیلم به اتمام رسیده است اما وی فرصتی برای بررسی آن نداشته است. کامرون ممکن است به اندازه کافی مشغول کار در مورد دنباله های AVATAR باشد تا از پرداختن به مشکلات بی شمار TRUE LIES جلوگیری کند. فیلم دروغ های حقیقی یک فیلم توهین آمیز ضعیف است که باید فراموش شود. مشکل این است که هیچ راهی برای حل این ضعف ها وجود ندارد بدون اینکه دوباره فیلمبرداری کل فیلم از ابتدا انجام شود. شاید به جای دنباله یا نسخه ویژه ، TRUE LIES باید بازسازی شود و از همه پیشرفت های جلوه های ویژه ای که جیمز کامرون در بیست و پنج سال اخیر قهرمان آن شده بهره مند گردد و از شر نژاد پرستی و سکسیسم اساسی که در آن موج می زند خلاص شود، تا آن موقع لقب فیلم سرگرم کننده و یک اکشن بلاک باستری خوب را دریافت کند.
 

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

وقتی با عنوانی مثل بیا پیش بابایی مواجه می شویم، خود به خود پیش بینی می کنیم که تحمل چنین فیلمی عجیب و کمی سخت است. اما در مقابل، ژانرِ فیلم ما را مجاب می کند استدلال دیگری پیرامون فیلم داشته باشیم. بیا پیش بابایی فراتر از یک سفر معمولی به سمت پدر است، واضح تر بگویم هیچ چیز این اثر قابل پیش بینی نیست. بیا پیش بابایی، فیلمی مهیج به کارگردانی انت تیمپسون و با بازی الیجا وود است. یک جوان بعد از سال ها دوری، به واسطه نامه پدرش تصمیم می‌گیرد تا به دیدار او در یک کلبه دورافتاده برود اما…!

داستانی مرموز و غیر قابل پیش بینی با طنزی عجیب در این فیلم به هم گره خورده است. و همچنین با وجود همه زشتی های موجود در روایت، این یک فیلم زیبا است. این زیبایی نه فقط به دلیل لوکیشن جذاب و جالب، بلکه بیشتر به خاطر فیلمبرداری دانیل کَتز است. بیا پیش بابایی جسورانه، سرگرم کننده و رنگارنگ است. داستان و اجراها در محدوده فیلم واقعاً خوب هستند. به هم پیوستن و تنوع ژانری در یک فیلم کوچک کار ساده ای نیست، اما تیمپسون به عنوان کارگردان توانسته با دید قدرتمند خود به داستان باعث چنین فرم جالبی شود. در مجموع بیا پیش بابایی به طرز شگفت انگیزی پوچ و مضحک است، اما یک پوچی دلپذیر!



  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

جنگ یک تجارت نامطبوع است که باعث می شود فیلم های هیجان انگیزی ایجاد شود. بزرگان این ژانر بارها با نمایش اکشن های حماسی، نبرد های نفس گیر و آشوب های همه جانبه و مضامین فلسفی دو طرفِ درگیری چنین جنگ هایی را بررسی کرده اند. حالا فیلم ۱۹۱۷ آنچه را که اسپیلبرگ با نجات سرباز رایان در نمایش حمله نرماندی انجام داد را به شکلی دیگر تکرار کرده است. سم مندس با نمایش واقعی میدان جنگ بیننده را غوطه ور در منجلاب زشت جنگ می کند. کارگردان به همراه فیلمبردار بزرگش راجر دیکینز، به دنبال کاری است که فیلمسازان را از زمان طناب آلفرد هیچکاک وسوسه می کند. این یعنی حفط مداوم یک ریتم به شکل ویژه تا پایان کار. البته لازم به ذکر است که تمرکز کامل فیلمساز بر استفاده بیش از اندازه او از تکنیک شاید خیلی هم روش درستی نباشد. چرا که این تکنیک گاهی فیلم را از پتانسیل دراماتیک آن منحرف می کند.

(پیش زمینه لازم برای وارد شدن به بررسی فیلم: تا پیش از دیدن ۱۹۱۷ فیلم جنگی مورد علاقه من در دهه گذشته Hacksaw Ridge مل گیبسون بود. در ستیغ هڪ سا، کارگردان مل گیبسون شخصیت اصلی فیلم را پیچیده می کند و قبل از ارائه برخی از بی رحمانه ترین و وحشیانه ترین سکانس های جنگی که من تا به حال دیده ام، گیبسون روان قهرمان فیلمش را به روشی عمیق کاوش می کند، و این دلیلی است که شما با اقدامات این شخصیت در جنگ همراه می شوید.)
 

با فیلم ۱۹۱۷، سم مندس اثری جنگی ساخته که بسیار یادآور دانکرک است. تعریف ساده فیلم مندس می شود، واقعیت وحشتناک و غیرقابل پیش بینی هر لحظه در میدان نبرد. البته ۱۹۱۷ برای گذراندن وقت با شخصیت هایش، لحظاتی کوچک اما دلچسبی را خلق می کند، که باعث می شود من بیننده بخواهم از شخصیت ها مراقبت کنم تا دچار حادثه ای نشوند. و جالبتر اینجاست که مندس این لحظات ظریف را در بدترین شرایط به وجود می آورد. در واقع ۱۹۱۷ یک دانکرک با هسته گرمتر و چرب تر است.
 

داستان و مأموریت فیلم ساده است: دو پیام رسان برای ارسال پیامی مهم به یک مأموریت فرستاده می شوند، پیامی که می تواند زندگی 1600 مرد را نجات دهد که در هنگام گرمای جنگ جهانی اول زیر آتش احتمالی نیروهای آلمانی در تله قرار دارند. تصور کنید این مأموریت می تواند این افراد را از یک دام کشنده و قتل عام قطعی باز دارد. دقیقاً مانند دانکرک، این فیلم نیز مربوط به جنگ یا استراتژی های جنگی نیست بلکه زنده ماندن و نجات هدف است. فقط زنده ماندن و نجات.
 

در طول کمپین بازاریابی و تبلیغات فیلم درباره تکنیک آن چیزهای زیادی گفته شده است. مندس در کنار فیلمبردار افسانه ای Roger Deakins فیلمی ساخته است که از نظر ظاهری بسیار زیبا است و به نظر می رسد همه آن یک شات بلند است (خوب البته چنین هم نیست). همچنین تدوین و ویرایش توسط لی اسمیت چنان بی عیب و نقص انجام شده است که کاملاً بدون درز است و برش ها با چشم غیر مسلح یا ناآشنا قابل مشاهده نیستند. در واقع فیلم یک سکانسِ اکشن گسترده است که دارای شخصیت پردازی غلیظ هم نیست، و دو سرباز فیلم به شکل فوری از یک وضعیت خطرناک به وضعیت نامتعارف دیگری وارد می شوند.

نکته جالب اینجاست که این فقط یک بدلکاری نیست. مندس علاقه مند است در اینجا دیدگاهی را بیان کند. در طول فیلم، شما یا احساس می کنید که یکی از این دو شخصیت هستید، یعنی بلیک (دین-چارلز چاپمن) و اسکوفیلد (جورج مک کی)، یا یک ناظر منفعل که از نزدیک ماجرا را تماشا می کند، و البته هیچ وقت اطلاعاتی بیش از آنها به شما داده نمی شود. فقط آنچه را می بینید که آن دو می بینند، فقط آنچه را می شنوید که آن دو می شنوند و فقط آنچه را می دانید که آن دو می دانند. این یک انتخاب خلاقانه، آگاهانه و محاسبه شده است. سم مندس تا پایان این چشم انداز را تغییر نمی دهد. این باعث وحشت و ترس می شود. و البته باعث می شود که شما نیز احساس کنید با آنها در حال گذر از سنگرهای باریک، در میان مزارع گل آلود و لجن کشیده درست در وسط ناکجا آباد هستید. البته یک نکته در این میان ذهن من را به خودش مشغول کرد، ماموریت بلیک و ویل فقط باید چند ساعت کوتاه طول بکشد. در عوض، فیلم در طول شب پیش می رود و به خوبی صبح روز بعد نیز آشکار می شود.


حتی لحظات ساکت تر فیلم نیز با فضا سازی تنش آورش، همیشه تهدید می کند که این صحنه نیز با بدبختی پایان می یابد. اینجاست که می گویم تمام تکنیک مندس در ۱۹۱۷ صرف موضوع اصلی نجات و زنده ماندن شده است. یک طنز ناراحت کننده نیز در تصاویر دیکینز وجود دارد. شما پرتره هایی از ساختمانهای در حال سوختن را در برابر یک آسمان خراشیده و سوزناک دریافت می کنید. اما وقتی از نزدیکتر نگاه کنیم، ما توده ای از بدن های مرده را می بینیم، ما خاک می بینیم، ما وحشت را در چهره سربازان کشته شده می بینیم، انگار این جسد ها متوجه واقعیت آنچه در آن قدم گذاشته اند شده بودند.
 

آنچه فیلم 1917 بهتر از دانکرک انجام داده این است که روایت توسط احساسات هدایت می شود، و تصاویر توسط یک قلب دارای ضربان مداوم. شما به سفر بلیک اهمیت می دهید نه تنها به این دلیل که موفقیت در ماموریت او باعث نجات 1600 نفر خواهد شد، بلکه به این دلیل است که یکی از این افراد برادرش است. اسکوفیلد با صراحت نمی خواهد در آنجا باشد، اما به هر حال تصمیم می گیرد که از عهده آن برآید، زیرا هرگز اجازه نخواهد داد که دوستش به تنهایی وارد آتش شود. دین-چارلز چاپمن و جورج مک کی نمایش های جدی خیره کننده، و قابل ستایشی را انجام داده اند.

فیلم 1917 سرشار از آدرنالین و پر از هیجان های ویرانگر است، اما این لحظه های نرم تر و کوچک فیلم است که ذهن من را به خودش مشغول می کند. برای مثال من صحنه ملایم رویارویی اسکوفیلد با زن فرانسوی و آن کودک را به شدت دوست دارم. در این صحنه شما صدای گلوله ها و نارنجک ها را که از فاصله نزدیک منفجر می شوند را می شنوید، و گرمای محیط اطراف را احساس می کنید. در این لحظات ما در آستانه تسلیم شدن هستیم. شاید اسکوفیلد هم همینطور باشد. اما در این لحظات نکته کلیدی در زشتی جنگ، صدای گریه بی گناه کودک است. و دقیقاً اینجاست که شما نیز مانند قهرمان فیلم حس می کنید، چرا جنگ ارزش جنگیدن را دارد و دنیا ارزش نجات را.

مندس اینجا تنها مشتاق سکانس های بزرگ پُر از تعلیق نیست. بلکه او در دل تنش ها با لحظات نرمتر حرف خود را می زند. او وقت می گذارد تا شخصیتی را به ما نشان دهد که فقط راه می رود و راه می رود و به سمت صدای موسیقی می رود، به سمت صدای مردی که در جنگل آواز می خواند، اینجا زمان تخلیه ذهنی و جسمی است؛ همینطور در این لحظات همه چیز در آستانه شکست مطلق قرار دارد، اما قهرمان قبل از سقوط به زمین پرواز نهایی را انجام می دهد. فیلم ‘1917’‌ یک فیلم جنگی ساده، شیک و چشمگیر است. مندس و کریستی ویلسون در این فیلم دائم در حال نوشتن لحظات کوچکی هستند که باعث می شود فیلم بیشتر به بررسی شخصیت ها و تمایل آنها برای ماندن در مقابل شانس های غیرممکن بپردازد.

دیکینز، با اثبات اینکه چرا او استاد مطلق است، همه چیز را از نبردهای هواپیماها گرفته تا تیراندازی از دیدگاه یکی از شخصیت های اصلی، چارچوب و نظم می بخشد، و این باعث می شود فیلم به همان اندازه که یک اکشن جنگی است، وحشتناک نیز باشد. در یکی از بهترین لحظات سینمایی سال ۲۰۱۹، صحنه ای تعقیب و گریز در ویرانه های آتشین یک دهکده فرانسوی اتفاق می افتد که فقط آتش برای روشن کردن مسیرهای فرو ریخته وجود دارد، و همچنین گلوله های ناشی از نیروهای غیب نیز از چپ و راست می بارد، و اینجاست که نیومن می تواند از حالت تنش گرفته تا آرامش را به بیننده القا کند. سطح صحنه های هنری مانند این صحنه مذکور در فیلم ۱۹۱۷ کم نیستند.
 

اگر احساس می کنید از دیدن فیلم های جنگی گذشته خسته شده اید، این اثر یک پادزهر است. آنچه مندس و تیمش دست به تولیدش زده اند یکی از جالبترین دستاوردهای سینمایی سال است. در پایان، یک لحظه تسکین دهنده وجود دارد، لحظه ای که همه آن را به طور کامل احساس می کنند، جایی که پس از طوفان، سادگی وزش نسیم ملایم و تابش آفتاب آرامش را به وجود می آورد، هر چند که می تواند دوام نداشته باشد.

  • امیر پریمی