شاید انتخاب فیلم بی خوابی از میان چند فیلم خاصِ نولان برای دیدن در روز تولد ۵۰ سالگی او، گزینه اول خیلی ها نباشد. اما من تصمیم گرفتم این اثر بی شیله پیله نولان را دوباره تماشا کنم. در نگاه اول، بی خوابی انتخابی عجیب برای نولان بعد از فیلم ممنتو به شمار می رفت، چرا که ممنتو ترکیبی بود از روایت هوشمند و حیله های ساختاری خاص، در مقابل بی خوابی بازسازی یک اثر خارجی زبان (نروژی) بود. و در ظاهر چه چیزی ساده تر از بازسازی هالیوودی از یک فیلم خارجی زبان است. اما این تصور بسیار اشتباه بود، چرا که اساساً بی خوابی یک تریلر پلیسی یک خطی معمولی نیست، بلکه این فیلم مانند تمام آثار این کارگردان، روایت خود را با نمادگرایی های بزرگ پیش می برد، و این کار در راستای منعکس کردن بهتر لایه های داستان صورت می پذیرد. بی خوابی نیز مانند اکثر آثار نولان، وسواس او را بر روی مضامین درون فیلم نشان می دهد. اما در اینجا او مضامین و لحن اساسی فیلمش را به گونه ای احساسی، دلهره آور و تعلیق آفرین واکاوی می کند، که مخاطب را خود به خود به سمت اثر جذب می کند. در واقع بی خوابی به خاطر درون مایه به ظاهر معمولی و تیپیکال خود، برای خیلی ها ساده به نظر می رسد. اما، درست هنگامی که ما فکر می کنیم شاهد یک تریلر روانشناسانه در مورد پلیسِ در تعقیب قاتل هستیم (در این لحظات فیلم شمایل یک داستان نوآر را به خودش می گیرد)، عجیب این است که تمام تصاویر فیلم زیر نور آفتاب بی تاب خورشیدِ نمیکره شمالی قرار می گیرد.
داستان فیلم بی خوابی پیرامون یک کارآگاه لس آنجلسی است که برای کمک به افراد محلی بی تجربه در مورد قتل وحشیانه یک دختر دبیرستانی به شهری کوچک در آلاسکا نقل مکان می کند. به طور کلی این فیلم نولان در زمان خودش به شدت مورد لطف منتقدان و تماشاگران قرار گرفت، و بسیاری معتقد بودند که فیلم نولان از نسخه اصلی پیشی گرفته است. و در واقع هم اینطور است. اما زمان و تلاش های شاخص بعدی نولان، بی خوابی او را گرفتار گَرد فراموشی کرده است. از این گذشته، هیچ ابرقهرمان یا ترفندهای جادویی و هیچ رؤیایی در بی خوابی وجود ندارند، فقط یک داستان اخلاقی هیجان انگیز و کارآگاهی جذاب هستند که این فیلم نولان را دیدنی کرده اند. بدون تردید بازی ال پاچینو در نقش کاراڱاه دورمر یکی از فراموش نشدنی ترین عملکرد های اوست. و فراموش نکنیم که نمایش رابین ویلیامز هم در قامت شخصیت فینچ بسیار دیدنی است. در واقع این دو بازیگر مرز باریک بین زشتی و زیبایی را در فیلم معنی می کنند. جدا از این ها، بهره مندی شگفت انگیز نولان از لوکیشن و فضا به سود قصه شگفت انگیز است. جاده های مرطوب، آسمان پوشیده از ابر و مه به لطف لنزهای بکر والی فیستر - مهیج و چشمگیر به نظر می رسند. اما این تصاویر درون فیلم فقط یک منظره نیست؛ بلکه یک استعاره مهم روایی است که برخی از سکانس های تعقیب و گریز هیجانی را در اختیار بیننده قرار می دهد. بهترین آنها زمانی رخ می دهد که دورمر برای اولین بار فینچ را پیدا کند. سر تعقیب و گریز از آپارتمان قاتل شروع می شود، و سپس در طول فرایند تعقیب به سیستمی شناور و زیبا ختم می شود.
اگرچه قصه بی خوابی یک داستان اخلاقی است که در آن گناه آنتاگونیست اصلی است، اما نولان به عنوان یک فیلمساز که جاه طلبی های هنری اش با ظرفیت او برای سرگرم کردن ما برابر است، می داند که این فیلم را چگونه با یک تیراندازی خیره کننده در یک خانهِ کنار دریاچه، آن هم با گستره ای از آب و کوه هایی که زمینه را پر می کند، پایان دهد. و البته نتیجه گیری نیز به همان اندازه که دلگیر، تند و تلخ است، بسیار روان، ساده و دیدنی است. در این اثر، نولان یک درام شیک و متعادل با زیربنای احساسی غافلگیرکننده را ترسیم می کند که از معنای یک تریلر کارآگاهی خوب فراتر می رود.