پسر نابغه Artemis Fowl برای یافتن یک شیء اسرارآمیز و خطرناک و نجات پدر ربوده شده خود باید تنها با یک دنیای پنهان و جادویی روبرو شود، این خلاصه داستان این فیلم است. در ۳۰ دقیقه اولِ تماشای فیلم جدید دیزنی آرتمیس فاول، انتظار دارم بیشتر مردم این سوال را بپرسند که فیلم دقیقاً برای چه کسانی ساخته شده است؛ برای این دسته سوال کننده یک ساعت بعد همه چی تمام می شود، بدون اینکه پاسخی محکم و قابل لمس دریافت کنند. آرتمیس فاول به عنوان یک اقتباس از رمانی جوان پسندانه و فانتزی که به داستان پسر دوازده ساله و روابط او با جامعه ای از موجودات افسانه ای تمرکز دارد، شاید برای هر بزرگسالی جذاب نباشد. اما بسیار محتمل است که هرکسی این اثر را تماشا کند و با فقدان ماجراجویی، نبوغ و انواع موارد مورد نیاز دیگر در چنین فیلم های فانتزی روبرو شود. به نوعی می توان گفت نتیجه حاصل از این اقتباس بسیار شرم آور است، چرا که قرار بود فیلم کنت برانا هری پاتر جهان سینمایی دیزنی باشد. آرتمیس فاول رنگارنگ، اکشن، پر جنب و جوش و به نظر سینمایی است، اما فیلمنامه به شدت آشفته و چندپاره بودن لحن در نسخه نهایی که نشان از دست کاری در آن دارد، باعث شده نتیجه بسیار ناامید کننده به نظر برسد. البته بدون شک Artemis Fowl فیلم بچه هاست و از نظر آنها هیچ مشکلی در اثر وجود ندارد.
شاید دلیل این آشفتگی و کاستی ها در آرتمیس فاول، درست همانند فیلم های دیگر از این نوع، بر اساس این پیش بینی اتفاق افتاده باشد که دنباله های دیگری برای اثر وجود خواهند داشت، بنابراین هر ضعفی که در اولین قسمت وجود دارد، قرار است در قسمت های آینده اصلاح شود. اما چنین برداشتی زمانی باید رخ دهد که اولین فیلم، خود جهان بینی گسترده و ماجراجویی جذابی را در دل داستان ایجاد کند. اما به هیچ وجه چنین برداشتی از این فیلم حاصل نمی شود. آنچه اکنون در این فیلم داریم این است که بدون تعارف لحظاتی این اثر غیرقابل تحمل می شود، چرا که هیچ یک از شخصیت ها (حتی آنهایی که جالب به نظر می رسند) هیجان و شگفتی یک شخصیت غنی که باعث شود در وهله اول کاوش در دنیای آرتمیس فاول ارزشمند باشد، ندارد. برای مثال همانطور که بسیاری پیش بینی می کردند، کمترین نکته جالب در مورد آرتمیس فاول، خود شخصیت آرتمیس است. حتی جنبه های اساسی و جالب توجه شخصیت آرتمیس فاول که در کتاب های اوئن کالفر به آن اشاره شده و باعث می شود نوعی پیچیدگی در داستان معمولی نوجوان قهرمان به وجود بیاید، در این فیلم یافت نمی شود. در حالی که در اینجا هنوز هم آرتمیس یک نابغه عالی است که در ابتدا با همان نوع سردی حیرت انگیز شرلوک هولمز با بازی بندیکت کامبربچ نشان داده می شود، اما مشکل اینجاست که آرتمیس داخل کتاب ها یک متفکر جنایتکار یا ضدقهرمانی خاکستری تصویر شده که در فیلم چنین چیزی برداشت نمی شود. حتی بدون اطلاع قبلی از این رمان ها، بازیگر نوجوان نقش آرتمیس یعنی فردیا شاو برای این نقش آنچنان جذاب و کاریزماتیک نیست که بتواند کل بار فیلم را بر دوش خود پیش ببرد.
در جای جای این فیلم آرتمیس فاول کودکی جامعه گریز است که در تنهایی اش مجبور است از هوش و ابزارش برای نجات پدرش استفاده کند، و بدبختانه همین موضوع کل زمان فیلم را گرفته است. از ناامیدی های دیگر فیلم عدم پرداخت درست شخصیت آرتمیس فاول پدر با بازی کالین فارل است. اساساً بیننده متوجه نمی شود که او چه کاره بوده و چرا دزدیده شده است، و فراتر از آن این است که بیننده متوجه نمی شود دشمنان واقعی او چه کسانی هستند. به طور کلی آشفتگی بی اندازه فیلمنامه جذابیت های بصری قوی اثر را نیز نابود کرده است. پتانسیل جهان سازی فانتزی در کتاب های آرتمیس فاول بسیار عالی است اما یک فیلم نود دقیقه ای پیرامون آن چیزی جز یک ناخونک زدن را برای بیننده به ارمغان نخواهد آورد. باید واضح بگویم که کارگردانی کنت برانا ایراد فیلم نیست، چرا که او بار دیگر در همان موقعیتی قرار داشته که سالها پیش با فیلم بلاکباستر ثور در آن قرار داشت. منظور من این است که علیرغم وجود یک دنیای غنی، رنگارنگ و شخصیت های بالقوه جالب برای کاوش در داستان، محدودیت های مسخره در فیلمنامه باعث شده حتی حضور کنت برانا نیز نتواند کمک شایانی به این اثر کند. برانا در ثور هم نشان داده بود بودجه بزرگ را حیف نمی کند، بنابراین آرتمیس فاول هم پر از موجودات رنگارنگ و اکشنی جالب است. همچنین برانا توانسته نمایش های جالبی را از بازیگران دریافت کند، اما همانطور که گفتم فیلمنامه آشفته باعث شده او نتواند یک فیلم هیجان انگیز را ارائه دهد.
اما من گمان می کنم با تمام این ضعف ها و کمبود انرژی ها، دل مخاطبان با این فیلم صاف است و آنها به راحتی از این فیلم لذت می برند و برای یک زمان کوتاه سرگرم خواهند شد. برخی نکات شامل شهر جن ها و پریان در زیر زمین و جزئیات آن بسیار دیدنی است. این شهر از فناوری های پیشرفته و چشم نوازی برخوردار است که به لطف جلوه های ویژه خوب دیدنی تر گشته است. همچنین لازم به ذکر است که صحنه های اکشن منظم و نه چندان بلند فیلم که به طور پراکنده شاهد آن هستیم گاهی جنون آمیزتر از یک سرگرمی ساده هستند. افسوس من از این است که در این ۹۰ دقیقه ما شاهد چیز هایی هستیم که واقعاً حیف شده اند، چرا که پتانسیل موجودات و شخصیت ها به شدت بیشتر از چیزی است که ما شاهد آن هستیم. فیلم آنقدر در معرفی شخصیت های مختلف و موجودات گوناگون و روابط پری های انسانی با هم فرو رفته است که هیچ عنصر فردی هرگز نمی تواند فرصتی برای درخشش داشته باشد و ما هرگز از ویژگی های یک بعدی شخصیت های مهم چیزی دریافت نمی کنیم. شخصیت ها مکالمات معنی داری با کسی در اطراف خود ندارند، و ما نمی توانیم وزن آنچه که در حال اتفاق افتادن است را بسنجیم.
در بخش بازیگری نام هایی چون جودی دنچ و کالین فارل چیز خاصی انجام نداده اند، چرا که اساساً فیلمنامه کاری برای انجام دادن آنها خلق نکرده است. اما بازی جاش گاد در قامت یک دورف غول پیکر را می توان این گونه توصیف کرد: او هم قوی ترین عنصر فیلم است و هم نوعی عامل صرفه جویی و یک نعمت سرگرمی در کل فیلم. او در این اثر ترکیب بامزه ای از روبیوس هاگرید و خود واقعی جاش گاد است. در واقع او عامل عجیب شوخ طبعی در این فیلم ناجور است. اگر فکر می کنید تمام این نکات شخصیت جاش گاد را قبلاً دیده اید باید کمی صبر کنید، چرا که به لطف جلوه های ویژه این شخصیت توانایی هایی دارد که دیدن چند باره آن خارج از لطف نیست. اما در پایان فیلم وقتی همه چیز به نوعی شکل می گیرد و بیننده بعد از دیدن این همه ناهمواری ها تازه کمی با فیلم رفیق می شود و منتظر شروع یک ماجراجویی می شود، ناگهان همه چیز پایان می یابد و اینجاست که سازندگان فریاد می زنند ما هستیم، اما باید صبر کنید تا قسمت بعدی را تولید کنیم. و احتمالاً قسمت های بعدی چیزی است که قرار است اوضاع را بهتر کند. اما مسئله این است که بعد از این آشفتگی بعید است دیگر کسی شاهد قسمت دیگری از آرتمیس فاول باشد. هیچ سرمایه گذاری برای آینده این فیلم صورت نگرفته، پس فیلمی نیز در کار نخواهد بود. در پایان نیز نتیجه این می شود که مخاطرات داخل فیلم بی فایده هستند، شخصیت ها یا تلف شده یا کسل کننده هستند و جهانی نیز ساخته نمی شود، بنابراین هرچند شخصیت اصلی فیلم باهوش است، اما این فیلم قطعاً چنین نیست.