عملکرد تام هاردی به عنوان آل کاپون در این فیلم بیشتر از آنکه به یاد ماندنی باشد، از یاد رفتنی است.
من قبل از دیدن فیلم کاپون هم انتظار رویارویی با یک شاهکار سینمایی را نداشتم، چرا که سازنده این کار در چند سال اخیر یکی از معروف ترین و پر پتانسیل ترین داستان های ابرقهرمانی موجود را(چهار شگفت انگیز) به یکی از آشغال ترین و فراموش شده ترین فیلم های ابرقهرمانی بدل کرده بود. اما آل کاپونِ واقعی آشکارا شخصیتی اسطوره ای یا ابرشَروری برگرفته از کتاب های کامیک نبود. بنابراین انتظاراتم از این فیلم حداقل یک اثر بیوگراف محور معمولی بود که شاید یک تام هاردی جالب هم داشته باشد. آل کاپون به خودی خود یک سوژه جالب است؛ از شرارت و داستان جنایت هایش بگیرید، تا دهان بزرگش و موضوع بیماری سفلیس و مرگش. حالا کاری که جاش ترانک به عنوان نویسنده و کارگردان با کاپون انجام داده و تام هاردی نیز به سردی آن را اجرا کرده است، یک بُرش ۱۰۰ دقیقه ای از یک سال پایان داستان آل کاپون می باشد. من هنگام دیدن موارد تکراری موضوع سقوط یک جنایتکار در فیلم کاپون، چند باری به سمت چرت زدن پیش رفتم. واقعیت این است که فیلم کاپون مانند تمساح های تخیلی و جعلی خانه آل کاپون در فلوریدا بسیار بی هدف است. داستان با تمرکز بر روز های پایانی کاپون خواسته با یک تیر چند نشانه را بزند. اما نتیجه این گونه است که لحظاتی عملکرد بد تام هاردی لحن فیلم را کمدی می کند، و از طرفی گاهی خطوطی وارد داستان می شود که قانون آثار عاشقانه را در ذهن بیننده تداعی می کند. اما با همه این ها واقعیت چیز دیگری است؛ جاش ترانک با کاپون در آستانه پارودی یا تقلیدی مسخره و آشکار از گذشته تاریخی سینما است.
فیلم کاپون در واقع چیز عجیب و خاصی در زمینه بد بودن است. اساساً اِنگار فیلم یک خاطره از ذهن آل کاپونی است که دیگر خودش نیست و در این میان تام هاردی نیز به نظر نسخه بد براندو در پدرخوانده است. او در این فیلم ماندگار که نیست هیچ، تازه بعد از دیدن او خودتان دوست دارید این بازی اش را فراموش کنید. براندو هم جذاب بود و هم باور پذیر، اما کاپونِ هاردی یک لکه خشن و کارتونی است که گاهی واقعاً یک فانتزی تمام عیار می شود. البته لازم به ذکر است این افتضاح پوچ در پرداخت کاپون، سرچشمه از فیلمنامه غیر قابل توصیف بد جاش ترانک دارد. نکاتی در فیلمنامه وجود دارد که مثلاً باید اهمیت داشته باشند، برای نمونه دادن هویج به جای سیگار به آل کاپون قرار است نکته جالبی باشد، اما در این فیلم چنین جزئیاتی سایه ای از یک نکته جالب هم نیست. لحظاتی در فیلم عده ای به دنبال راز نهفته در قلب و ذهن کاپون برای یافتن یک گنج هستند، و در همین لحظه ها نیز خود کاپون دنبال داستان دیگری است. واقعاً جای شگفتی دارد که تریلر فیلم کاپون چند سر و گردن از خود فیلم جلو تر است. این اثر که خواسته تیپ یک مطالعه شخصیتی از جنایتکاری بزرگ را به خود بگیرد، در واقع مردی را نشان می دهد که زوال عقلش باعث شده تا نتواند درست شکلی از پشیمانی را درک کند. روی کاغذ کاپون باید یک درام دلهره آور درباره یک هیولا باشد که به واسطه جنایات کثیفش در طول زمان ترسناکُ ترسناک تر شده است. اما در واقعیت این فیلم هیچ چیزی جز یک پوچی عجیب نیست. لازم است یادی کنیم از فیلم کم ایراد مرد ایرلندی اسکورسیزی و بازی قابل رابرت دنیرو که در قیاس نابرابر با این افتضاح یک پادشاهی کامل است. حیف که اینجا اسکورسیزی پشت دوربین نیست، و هرچه هم تام هاردی در این فیلم سرگرم کننده باشد، او به گرد پای بازی دنیرو در مرد ایرلندی نمی رسد.
بازی بد و الگو گرفته تام هاردی از شخصیت ویتو کورلئونه را با بازی خوب و حتی آن نیز الگو گرفته ویگو مورتنسن در کتاب سبز مقایسه کنید، هر دو به نظر تقلیدی در کارشان وجود دارد، اما انصافاً بازی مورتنسن بسیار بهتر از اجرای هاردی در کاپون است. تنها زمان درگیر کننده بازی هاردی در فیلم همان لحظات فاجعه ای درون ذهن و روان اوست که کمی قابل تحمل است، مثل گیر کردن در تخت خوابش و لحظه پیدا کردن اسلحه ای با روکش طلا و ماجراهای پس از آن. بقیه بازی هاردی شبیه به باگزبانی و جعل هویت بد از براندو و ادوارد جی رابینسون است. هاردی یکی از جالب ترین بازیگران نسل خود است، او غالباً نقش های خاص و سختی را قبول می کند، اما گاهی وی نیاز به یک کارگردان و فیلمنامه درست دارد تا شور و هیجاناتش را به سمت هدفی بهتر سوق دهد. حالا بیایید کمی جزئی تر به دلایل بد بودن فیلم کاپون بپردازیم.
کارگردانی بد جاش ترانک: ترانک در اولین فیلمش با بودجه ناچیز اثری خوب به نام تاریخچه ساخت، اما نشان داد با بودجه سنگین توانایی انجام کارد ندارد و چهار شگفت انگیز را به کلی نابود کرد. اما بازگشتش به بودجه ای کم و داستانی درام در کاپون یک موقعیت دوباره برای اثبات توانایی هایش بود، اما نتیجه حاصل گویای ضعف شدید این فیلمساز است. متاسفانه نحوه برخورد ترانک با کاپون به قدری سطحی، صاف و معمولی است که من را به شدت ناامید کرد. زندگی این شخصیت واقعی خیلی پستی بلندی ها دارد که جای واکاوی داشته، اما جاش ترانک با نگاهی سطحی و یک نواخت بدترین جای ممکن این شخصیت را به آشفته ترین حالت ممکن به تصویر کشیده است. کار عجیب ترانک در این فیلم تبدیل زندگی یک شخص واقعی به سرانجام و حوادثی سورئال است. نه شاهد تکنیک خاصی هستیم و نه قاب بندی جالبی، بدتر این که فیلم به اثری تلوزیونی نزدیک تر است تا یک کار سینمایی بلند. به نظر فیلمساز اینجا نه شوق و اشتیاقی به کار داشته، و نه درست مرجع داستان فیلمش را می شناخته. واژه درست برای توصیف کار ترانک در این اثر به یک اصطلاح ختم می شود: پرت و پلا!
داستانی افتضاح، سورئال و نامتوازن: همان طور که گفته شد، داستان کاپون به سال پایانی زندگی آل کاپون توجه می کند. و حضور بیماری سفلیس عصبی نیز باعث شده فیلمنامه به سمت استفاده از تعداد زیادی موضوعات سورئال متمرکز باشد. این ارجاعات روانی و عجیب شخصیت کاپون به گذشته شاید در حالت زوال عقل طبیعی باشد، اما پرداخت کم عمق و سطحی فیلمساز به آنها باعث می شود از جایی به بعد این حوادث به شدت تکراری و خسته کننده شوند. سکانس های بلند و بد فیلم با یک هاردی نامتوازن در پرده سوم به یک آشفتگی محض بدل می شوند. نادید گرفتن این صحنه ها بسیار سخت است. داستان فیلم هیچ کمکی به پرداخت شخصیت ها نمی کند و تنها آنها را خراب تر جلوه می دهد.
وجود یک گریم و آرایش چهره مخرب: تام هاردی برای نزدیکی به شخص آل کاپون سفلیسی هیچ ترسی از یک گریم سنگین نداشته، در نتیجه این بازیگر در معرض مجموعه ای از پروتز های سنگین روی صورتش قرار گرفته. با این حال متأسفانه، نتیجه بیشتر از کمک به عملکرد هاردی باعث حواس پرتی او و بیننده شده است. حتی با نگاهی گذرا به آخرین تصاویر گرفته شده از کاپون واقعی، نشان نمی دهد که او شباهتی به غول طراحی شده در اینجا داشته باشد. در قاب های بسته صورت تام هاردی گریم او توی ذوق می زند، و همین تمرکز بر عملکرد بدنی واقعی هاردی را دشوار می کند. واضح است که برخی از جلوه های ظریف دیجیتالی در صورت هاردی می توانستند بهتر به این فیلم خدمت کنند.
تدوین وحشتناک فیلم: برخلاف دو فیلم قبلی ترانک، وی این بار تصمیم گرفت وظایف ویرایش و تدوین را خود به عهده بگیرد، و با توجه به اینکه او قبلاً فیلم Big Fan را ویرایش کرده بود، به نظر دلیلی برای نگرانی در این مورد وجود نداشت. اما متاسفانه، تدوین فیلم کاپون بسیار مبتدیانه و سطح پایین است. این ضعف در اکثر صحنه های فیلم قابل مشاهده است، به قدری در کار ویرایش فیلم بد عمل شده که حتی بعضی حرکات دوربین نیز ناخوشایند شده و ترکیب تصویر با تدوین خوب در کنار هم قرار نگرفته اند. با وجود گذشت زمان نه چندان بلند 103 دقیقه فیلم، سکانس های متعددی وجود دارد که خیلی طولانی می شوند - خصوصاً صحنه های عجیب ضد واقعیت - و همین ها باعث می شوند فیلم احساس طولانی تری از زمان واقعی خود کند. در مجموع این سبک ویرایش فیلم آن را نجات که نداده هیچ، بلکه باعث آزار بیشتر فیلم بر بیننده می شود.
پرده آخر مسخره فیلم: فیلم کاپون یک اوج گیری غیر قابل تحمل در پرده سوم خود دارد که در تریلر فیلم نیز آن را مشاهده کرده اید. نهایت این صحنه یک تام هاردی مسلسل به دست روانی نما بیشتر نیست. بعید نیست این صحنه توهمی کاپون نیز برداشتی از صورت زخمی و آلپاچینو باشد. مثلاً در این اوج فیلم شخصیت اصلی به نهایت زوال عقلش رسیده است(چه دردناک!). پایان بندی فیلم به جای ارائه یک تفسیر قانع کننده در مورد طرز فکر کاپونی که به پایان زندگی خود نزدیک می شود، به سادگی مانند یک تلاش بدبینانه برای ساخت یک صحنه تبلیغاتی به نظر می رسد. در نهایت این حرکت منفعلانه ترانک چیزی جز کمبود احساس از درونش بیرون نمی آید. با این اوضاع فیلم کاپون بد نیست، بلکه یک افتضاح کامل است.
در پایان باید در میان بدی های فیلم از یک بدی آن کمی تعریف کنم و آن هم بازی تام هاردی است. بدون تردید دلیل تماشای کاپون حضور تام هاردی است، با وجود آنکه قطعاً این نقش جزء بهترین کار های او به شمار نمی رود، اما در لحظه های جالب تر خودش کمی به زنده ماندن این فیلم کمک می کند. اما در مجموع مشکل بزرگ فیلم کاپون این است که هرگز ما را متقاعد نمی کند که شاهد یک فیلم پیرامون شخصیتی واقعی هستیم. ترانک آل کاپون را یک هیولای کثیف و عجیب نشان می دهد، و کاملاً معلوم است که این موجود هیچ شباهتی به کاپون واقعی ندارد. هیچ همدلی یا احساسی وجود ندارد که آیا کاپون سزاوار چنین رفتاری است یا نه؟! در پایان در مورد اینکه آیا فیلمی مانند کاپون هرگز شانس پیدا کردن مخاطب دارد یا نه؟! باید بگویم: شک دارم چنین چیزی حتی با وجود تام هاردی بتواند در سبد تماشای مردم به صورت عادی قرار بگیرد.