تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

  • ۰
  • ۰

در تاریکی ناشناخته های ذهن ما کابوس هایی وجود دارد، که از سیاه ترین مناطق تخیل ما سرچشمه می گیرند. و در چنین نا امیدی های غیر قابل تصوری است که وحشت بزرگترین قدرت خود را به دست می آورد. این ترسهای ناشناخته همیشه وسعت اقتدار خود را حفظ می کنند، زیرا هرچه سعی می کنیم آنچه را که در تاریکی آنها پنهان است درک کنیم، هرگز نمی توانیم شکل آن هیولا ها و شیاطین پنهان و چیزهایی را که در آن طرف تاریک هستند را درک کنیم. این ترس ها به شکل عجیبی پنهان و نامحسوس هستند، هرچند حضور آنها احساس می شود؛ اما در ورطه یا پرتگاه وسیع و ناآشنایی وجود دارند. قدرت این نوع ترس ها در پنهانی آنها نهفته است، چرا که آنها هرگز ظهور شاخصی نمی کنند. اما قدرت پنهان و وحشتناک آنها است که چون خوره به ذهن و جان ما می افتد. مثال ساده اش ترسیدن از سایه خودمان در کوچه تاریک و خلوتی است که خودمان عامل وحشت می شویم. و این خود همان تصورات ذهن خطرناک و وحشت زده ماست. در واقع این ایده که ترس های خودمان مستعد ترین عامل وحشت ما هستند؛ به خودی خود چیز جالبی است. در این شرایط وقتی کوچهِ خالی تاریک است ما می ترسیم، اما در همان محیط وجود نور، توهم ایمنی را به ما می دهد. اینجاست که می گویم واقعیات ناشناخته ذهن ما هم وحشتناک است و هم غیر قابل درک. اما فیلم موجود (The Thing) ساخته جان کارپنتر با مزه کردن ژانر وحشت و علمی تخیلی، در همان مکان های سایه دار درون روان انسان ساکن می شود، و با واقعیات ترسناک آن بازی می کند.


فیلم کارپنتر بر اساس رمانی به نام Who Goes There نوشته شده توسط جان دبیلو کمپل جونیور در سال ۱۹۳۸ تولید شده است. داستان برای اولین بار در مجله عامه پسند آثار علمی تخیلی منتشر شد. داستان رمان شامل یک ایستگاه تحقیقاتی آمریکایی است که در چشم انداز انفرادی قطب جنوب واقع شده است. خدمه این ایستگاه در معرض موجودات بیگانه ای هستند که قرن ها در یخ ها دفن شده اند، ارگانیسمی که قربانیان خود را هضم کرده و همانندسازی می کند، و در پشت یک تقلید کامل از طعمه خود پنهان می شود. این بیگانه بدون شکل بدنی مشخصی، تنها در صورت تهدید خاصی از پوسته انسانی گوشتی و گروتسک خود که شامل تحولات جسمی است، بروز و خروج می کند. اما جذابیت فیلم موجود در این نکته است که هرچه اعضای انسانی به منبع شیوع این بیگانه نزدیک تر می شوند، ماهیت پنهان این موجود نیز طی یک بازی موش گربه به آنها نزدیک می شود. موجودِ بیگانه فیلم در سایه و بدون فرم و شکل، مانند یک قاتل نقاب داری یا شخص بیگانه ای در لباس انسان به دنبال شکار طعمه خود می باشد. و اینجاست که افشا ناشناخته ها با پیشرفت فیلم ترسناکُ و ترسناک تر می شود. فیلم کارپنتر یک اثر وحشتناک نادر از فوبیای داخلی و خارجی ذهن ماست. نمایش شگفت انگیزی از جلوه های ویژه عملی و نمایش های خیره کننده یک معمای علمی تخیلی، که در آن ترس و شک و تردید پارانوئید همان مرد ایستاده در کنار شماست. تصور جذابیت چنین اثری واقعاً اعجاب آور است.


جالب است بدانید اولین اقتباس از این رمان جالب، توسط هاوارد هاکس در فیلم The Thing from Another World تولید شد، البته در مقام تهیه کننده و فیلمنامه نویس. اعتبار کارگردانی آن اثر به کریستین نایبی منتقل شد، اما چرایی این که آیا واقعاً نایبی کارگردان بوده یا نه، و این که چرا هاکس کارگردانی را نپذیرفته، مدت هاست که موضوع بسیاری از بحث های سینمای است. این فیلم که بیشتر فیلمنامه آن توسط چارلز لدر نوشته شده است. نماینگر هیولایی است که به نظر الهام گرفته از فرانکشتاین می باشد. در این فیلم موجود بیگانه برخلاف رمان و اقتباس کارپنتر، کاملاً با ویژگی های انسانی تعریف شده است. جالب است بدانید خود هاکس مستقیم حق تولید داستان کمپبل را خریداری کرد و فیلم را به سبک کلاسیک خودش تهیه کرد. همان طور که گفتم این فیلم با تکیه به مردی قهرمان که در بسیاری از آثار علمی تخیلی دهه ۱۹۵۰ وجود دارد، سوء ظن ها و سوالات مربوط به هویت را که در داستان های کمپبل بسیار رایج بودند، کنار می گذارد. و این درست برخلاف اقتباس کارپنتر از این رمان است. ساخته هاوارد هاکس به طور قابل ملاحظه ای از منبع اصلی منحرف می شود، در حالی که کارپنتر به بنیاد سلولی نامشهود کمپبل برای متجاوز بیگانه وفادار است.


کارپنتر اولین بار در سال ۱۹۷۵ به سراغ رمان "چه کسی به آنجا می رود؟" رفت. و اولین بار آن زمان بود که کارپنتر و تهیه کننده اش استوارت کوهن در مورد ایده تولید فیلمی بر اساس این کتاب بحث کردند. اما پس از موفقیت فیلم هیولایی بیگانه ریدلی اسکات در گیشه بود که تولید چنین آثاری بیشتر چراغ سبز می گرفت. و از طرفی بعد از موفقیت فیلم هالووینِ کارپنتر شرایط برای تولید چنین فیلمی توسط او بیشتر قوت گرفت. در نهایت بیل لنکستر (فرزند بازیگر بورت لنکستر) فیلمنامه را نوشت و بیش از سی شخصیت را به دوازده نفر اقتصادی تر رساند. این فیلمنامه لنکستر متمایز از اثر هاوارد هاکس، هیچ شخصیت زنی را در خود جای نداده است. که البته این کار وفاداری به منبع اثر را می رساند. لنکستر در سال ۱۹۸۲ در مصاحبه با خبرنگاران سینمایی علت نبودن شخصیت زن در فیلمنامه را این گونه شرح داده بود که در واقعیت هیچ زنی در این نوع شرایط آب و هوایی و موقعیتی قبول نمی کند در چنین مکانی بین مردان حضور داشته باشد. البته از طرفی نیز به نظر می رسید که داشتن گروهی از مردان در این شرایط صادقانه تر است. اگرچه کارپنتر عموما از چنین کلیشه هایی اجتناب می کند، اما بسیاری از زنها در فیلم های ترسناک معمولاً به عنوان طعمه حضور دارند، هرچند بیگانه ریدلی اسکات و هالووین خود جان کارپنتر نیز از این قاعده کلیشه مستثنا هستند. با این وجود، فیلمنامه بسیار مردانه لنکستر تمام نکات مربوط به سیاست های جنسی معمول در آثار هالیوودی را برای تمرکز بر گروهی از مردان از بین می برد؛ و فیلم بیشتر بر موضوعاتی چون پارانویا، بقا و هویت تأکید دارد.


کارپنتر به دنبال نردیک شدن به منشأ رمان کمپبل، در کالبد یک ارگانیسم قادر به تولید مثل انسان، بدون نقص به بیگانگان نزدیک می شود. به نظر می رسد قربانیان توسط بیگانه هضم و تکثیر می شوند و این هر کسی را در اردوگاه قطب جنوب در معرض قرار گرفتن خطر قرار می دهد، بنابراین اینجاست که طرح جذاب فیلمنامه همه را به یک بیگانه مظنون تبدیل می کند. یکی از نکات کلیدی فیلم موجود، شروع هیجان انگیز آن در سیبری است که هراسی وحشتناک را در بیننده ایجاد می کند. چرا که دو خدمه اردوگاه علمی نروژی ها حاظر در یک هلیکوپتر، به دلیل نیاز ظاهری غیر منطقی به دنبال تعقیب و کشتن یک سگ ساده هستند. و در ادامه همین سگ در ایستگاه علمی آمریکایی ها ظاهر می شود، که به نظر حالت اولیه بیگانه فیلم است. در ادامه کشف این بیگانه عجیب با ارگانیسم خاصش که قدرت تصرف بدن قربانیانش را دارد، به سوژه اصلی و ناب فیلم بدل می شود. و جالب اینجاست با شرایط هر کسی می تواند در پشت چهره اش همان بیگانه باشد. اما قبل از اینکه کارپنتر و لنکستر به پارانویا حاصل از این معمای وحشتناک دامن بزنند، آنها شخصیت های ظریف و غیرقابل انتظاری را برای ورود به فیلم موجود ایجاد می کنند.


خدمه ایستگاه آمریکایی ها با نما های مینیمالیستی و در عین حال محرمانه و تفصیلی برای بیننده نقاشی شده اند که هر کدام شناسه ای داشته باشند، اما در طراحی آنها تلاش شده حس خود هراسی یا اتوفوبیا و کلاستروفوبیک در آنها حفظ و آشکار شود. شخصیت محوری فیلم مرد تنهایی به نام مک ریدی با بازی کرت راسل است که در واقع یکی از دو خلبان هلکوپتر است. تیم انسانی این ایستگاه از خلبان و متخصص و فرمانده و پزشک گرفته تا آشپز کاملاً جور است. این تیم انسانی در طول فیلم با رفاقتی طبیعی که همه از چنین جمعی انتظار دارند، با هم دیگر در تعامل هستند. در واقع طبیعی گرایی راحت آنها به بیننده نیز منتقل می شود، و در نتیجه او تک تک آنها را به سادگی باور می کند. کار در قطب جنوب به تحمل انزوا نیاز دارد، که این موضوع نیز به نوبه خود نیاز به شخصیتهایی دارد که به یک بافت اجتماعی برون گرا دوخته نشده باشند. این خصوصیات شخصیتی به درستی در اوایل فیلم نشان داده می شود. برای مثال شخصیت مک ریدی به عنوان قهرمان فیلم برای اولین بار به تنهایی در کلبه خود دیده می شود، در حالی که او در برابر کامپیوتر شطرنج بازی می کند. فیلمنامه لنکستر در اوج سادگی این شخصیت را این گونه معرفی می کند: یک خلبان هلکوپتر که شطرنج را دوست دارد، اما از سرما متنفر است. با کمی دقت نظر به همین معرفی ساده متوجه عمق پردازش این شخصیت می شویم. اینکه او مایل به از بین بردن بُرد یا صفحه رایانه در هنگام از دست دادن بازی می باشد، دلالت بر این دارد که وی در صورت مواجهه با وضعیت غیرممکن، بدبین و قادر به خود تخریبی است. مک ریدی حتی در صورت قطع شدن ارتباطش با سایر نقاط جهان، بازهم تنها بودن را انتخاب می کند.


به طور کلی، شخصیت های مکمل یا خدمه فیلم شک کافی را ایجاد می کنند، که در نتیجه آن بیننده نمی تواند هویت بیگانه یا بیگانگان احتمالی را کشف کند. اینجا ما تنها با کلیشه های رایج فیلم های ترسناک روبرو نیستیم، بلکه شناسه های شخصیتی ذهن ما را لحظه به لحظه به سمت نقاط تاریکی می کشاند. موسیقی محتاط، آرام و به شدت موذیانه فیلم از Ennio Morricone (خوب ، بد و زشت) بزرگ باعث می شود تا بیننده بیشتر منزوی شود و شنیدن آن باعث تورم بیشتر ذهن و روانش شود. موسیقی در درجه اول در یک سوم ابتدایی فیلم مشهود است، جایی که The Thing یا موجود هنوز به شکل کامل ظاهر نشده است. موسیقی موریکونه یک سرعت مداوم مانند ضربان قلب انسان، برای بازتاب حرکات عامدانه فیلم فراهم می کند. در نتیجه موسیقی به پس زمینه می رود، گویی که یک پالس موسیقیایی مبتنی بر ساز کوبه ای در تمام طول فیلم در حال انجام است. در واقع این سبک موسیقی که حاصل کار موریکونه و کارپنتر بوده است، بیننده را درون محیط تخلیه و خالی فیلم قرار می دهد، که این موقعیت خود مستعد هر شوکی ناشی از بروز آرامش است. یعنی همان آرامش قبل از طوفانی که نه خودش می آید و نه خبرش دست از سر و ذهن ما بر می دارد.


با چنین فضای عجیبی شکل گیری سوالات ترسناک و بی جواب پیرامون شخصیت ها تنها و تنها وحشت را در فیلم داغ تر و جدی تر می کند. و اینجاست که سلاح اصلی موجود بیگانه فیلم تشکیل ظن در ذهن تک تک افراد این اردوگاه فلاکت زده است. کارپنتر درباره دیدگاه خود برای موجودات بیگانه فیلمش گفته است: "آنچه که من نمی خواستم در این فیلم به آن ادامه دهم، نمایش یک مرد یا موجود با لباسی خاص بود." وی توضیح می دهد: "ببینید، من به عنوان یک کودک در حال تماشای فیلم های علمی تخیلی و هیولایی بزرگ شدم و همیشه آن موجود یک مرد با لباس بود." کارپنتر با همکاری نزدیک با طراح جلوه های عملی اش راب بوتین، توصیه بوتین را برای بیگانه ای که شکل مشخصی ندارد، پذیرفت. هنگام قرار گرفتن در معرض این بیگانه ما شاهد یک چکیده از گوشت پیچ خورده، شاخک های لاغر و قسمت های غیرقابل تشخیص هستیم، که همه با سرعتی نامحدود حرکت می کنند تا طعمه خود را برای همسان سازی شکار کنند. در واقع از نگاه سازندگان فیلم، این موجود به عنوان یک کلون به جای یک ارگانیسم واحدی که درون یک میزبان پنهان می شود، به تعداد قابل توصیفی از افراد تبدیل می شود. یک نکته بارز در فیلم موجود این است که تقریباً برای اولین بار برخلاف سایر فیلم های ترسناک وابسته تاریکی، اینجا ما شاهد یک توده گوشتی رنگی ناخوشایند در جلوی دوربین هستیم. به طور کلی کارپنتر با نشان دادن هیولای فیلمش با جزئیات و بدون محدود کردن نور صحنه، در آن سال ها یک کار انقلابی انجام می دهد. در واقع این حرکت انقلابی به لطف جادوگران جلوه های ویژه عملی آفریده شده است، آن هم با لاستیک فوم، لاتکس یا شیره های گیاهی چسبناک، شربت ذرت، فایبرگلاس، مواد شیمیایی و ...! در ادامه حتی کار جلوه های ویژه و عملی به استن وینستون افسانه ای نیز رسید و او این پروژه را جذاب تر به جلو پیش برد. فعالیت های بین بوتین و استن وینستون، در خلق موجودات شگفت انگیز این فیلم آنقدر دیدنی و پر از جزئیات بود که کمتر منتقدی هنگام انتشار فیلم در سال ۱۹۸۲ می توانست فراتر از آنها را ببیند.


جالب است اگر برخی نظرات منتقدان مطرح آن دوره را در مود فیلم موجود بدانید. در مجله نیویورک، دیوید دنبی به عنوان منتقد نوشت: "این فیلم منزجر کننده تر از ترسناک است." راجر ایبرت آن را " یک فیلم بزرگ با چمدانی پر از حادثه" خواند و ادامه داد موجود فیلمی با صحنه های خشنِ ناخوشایند است که نوجوان نیز می توانند از آن لذت ببرند. اما مشکل زیاد دیده نشدن فیلم کارپنتر در گیشه و حتی بین بعضی منتقدان این بود که آن تنها پس از دو هفته بعد اکران ای تی موجود فرازمینی استیون اسپیلبرگ اکران شد، و همین عاملی بر دیده نشدن این اثر در گیشه گشت. در واقع فیلم کارپنتر در تضاد با فیلم اسپیلبرگ است، زیرا آنجا یک بیگانه مهربان داریم و اینجا شاهد یک بیگانه به شدت وحشتناک و قاتل هستیم که آخرالزمانی را شکل می دهد. خب بعد از امید بخشی فیلم ای تی، موجود کارپنتر یک فیلم بسیار تاریک و ناامید کننده محسوب می شد. هرچند امروزه این فیلم جز کالت های سینمایی محسوب می شود و بعد از کاوش های فراوان در آن، این اثر را شاهکار جان کارپنتر نامیده اند. بسیاری از منتقدان، The Thing را یک تقلید هوشمند و ویژه از بیگانه ریدلی اسکات می دانند، و در حالی که این دو فیلم یک سناریوی شبیه به هم دارند، اما جنس خود بیگانگان نمی تواند متفاوت تر از این که هست باشد. زنومورف بیگانه مانند یک حشره شکارچی طعمه را شکار می کند، اما بیگانه فیلم موجود می خواهد با قربانیان خود ادغام شود و خود را در آنها پنهان کند. آنها خود را پنهان می کنند و به آرامی مانند بیگانگان موجود در حمله جسددزدها (فیلم ۱۹۷۸) فیلیپ کافمن بدن میزبان خود را کنترل می کنند.


و از آنجا که تقلیدات Thing یا موجود بسیار دقیق است، ما مجبور به سؤال فلسفی هستیم: آیا Thing نمایانگر برخی ایدئولوژی سیاسی مانند مک کارتیسم یا انطباق کاملاً نابینا است؟ آیا کسی می داند که آنها چه چیزهایی هستند؟ آیا ممکن است کسی بیگانه باشد و از آن بی خبر باشد؟ آیا روند تقلید Thing می تواند چنان کامل باشد که قربانی آن هویت خود را حفظ کند؟ و اگر تقلید دقیق باشد، آیا تقلید بودن بسیار بد است؟ این سؤالات فلسفی دقیقاً در زیر سطح فیلم کارپنتر پابرجاست، اما کارگردان هیچگاه تنش سختگیرانه فیلم خود را برای متوقف کردن و سؤال از آنها قربانی نمی کند، و نیازی هم ندارد. هر چند در اوج کار قهرمان اثر یعنی مک ریدی، ایده ای را برای ترسناک ترین سکانس فیلم ایجاد می کند، که مستقیماً از رمان کمپبل گرفته شده است. او از تمام خدمه نمونه خون می گیرد، و خون آنها در معرض یک سیم داغ قرار می دهد. این کار یک فایده فیزیولوژیک فردی دارد، به گونه ای که وقتی خون سوزانده می شود تبدیل به چیزی ترسناک و خزنده می شود. در این سکانس هر صحنه شامل یک تعلیق غیرقابل تحمل است. در این لحظات کارگردانی و هدایت کارپنتر نیز بی عیب و نقص است. قاب های او ساده و متکی به تصاویر گسترده تیم انسانی است. در واقع سبک بی حد و حصر او به شکل عمدی یک پارانویا را به فیلم تزریق می کند، و این موضوع فضای گسترده ای بین شخصیت ها را پر کند.


چندین فیلم کارپنتر درباره ترس های ناشناخته ای هستند که از سایه ها به واقعیت می پیوندند. چنین ترسهایی اغلب در مرز بین وحشت های نامشخص و هیولاهای بدنی خودمان واقع شده اند، به همین دلیل شاید تصاویر خلق شده توسط کارپنتر این چنین فراموش نشدنی و جذاب باقی مانده اند. به عنوان مثال، در هالووین، انگیزه پشت مایکل مایرز غیرقابل توضیح است، همانطور که شخصیت دکتر لوومیس توضیح می دهد، "صرفاً و به سادگی ... او تنها شر و شیطان است". در طول فیلمنامه هالووین، نویسندگان کارپنتر و دبرا هیل از مایرز به عنوان یک "شکل" یا سبک یاد می کنند، این یک تجسم غیرقابل تشخیص شر است که چیزی از یک ذهن آشفته تر را نشان می دهد، اما همین شر در یک شکل جسمی نیز وجود دارد. یا در در شاهزاده تاریکی (1987)، هنگامی که گروهی از دانشمندان برای اثبات شیطان دور هم جمع می شوند، کارپنتر بنیادی ملموس برای وحشت در پشت دو ایده نامشهود دین و فیزیک کوانتومی پیدا می کند. در مجموع این فیلم ها و فیلم های دیگر این کارگردان مرز بین ترس های ما و تجلی جسمی آنها را بررسی می کنند.


کارپنتر غالباً از "موجود، شاهزاده تاریکی" و "در کام جنون" به عنوان "مثلث یا تریلوژی آخرالزمانی" غیر رسمی خود یاد می کند. هر یک از این فیلم ها حاوی سناریویی است که آسیب پذیری بدن و ذهن انسان را نشان می دهد. اما صورت آخرالزمانی امثال موجود در چیست؟ این چیز بیگانه ممکن است تهدیدهایی را ایجاد کند که می تواند تمدن را نابود کند. اما این فیلم مربوط به این که The Thing نماد چیست نیست. در عوض، در مورد اذعان بی امان مبنی بر وجود چنین تهدیدی است که از نظر روانی یا جسمی، انسان باید از آن ترسیده باشد. درخشش فیلم موجود بر توازن بین وحشت ضمنی و احشایی است، غالباً ایده های ناسازگاری در این فیلم کارپنتر به شیوه ای شیک و دلربا به هم می پیوندد. اگر این فیلم را تا به امروز ندیده اید حتما به تماشای آن بنشینید.

 

  • ۹۹/۰۲/۱۳
  • امیر پریمی

The Thing

The Thing نقد فیلم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی