پرندگان شکاری و رهایی فانتزی یک هارلی کویین تنها می تواند ادعا بهتر بودن از هم گونه خودش یعنی جوخه انتحار را داشته باشد. بسیاری از فیلم ها شما را می خنداند، اما یک کمدی خوب بیش از این خنداندن ساده است. آن کمدی خوب است که داستانی دارد که می توانید آن را دنبال کنید و شخصیت هایی که می خواهید به آنها اهمیت دهید. اگر فیلمی کمدی اکشن بود، باید به مبارزات اکشن و پاورقی های رفاقتی بین شخصیت ها نیز توجه داشته باشید. فیلم جوخه انتحار شخصیت های جالب و گاهاً میخکوب کننده ای داشت، اما آیا کسی تا امروز فهمیده است این فیلم در مورد چه بود؟ یا جوکرش با بازی جرد لتو دقیقاً در طول فیلم چه می کرد؟ و همچنین شرور دیگرش افسونگر دقیقاً حرفش چه بود و چرا؟ از طرفی دیگر فیلم پرندگان شکاری اکثر این جنبه های مورد سوال را تیک می زند. در واقع این همان چیزی است که باید جوخه انتحار دیوید آیر می شد، و اما نشد.
ما در این فیلم شاهد یک داستان ساده با محوریت تکنیک مک گافین در گسترش پیرنگ هستیم که در سینمای هیچکاک زیاد دیده می شد. در تکنیک «مک گافین» شیئ مفهوم و بهطور کلی ابژهای است که همه به دنبال آن میگردند و ماجرا بر اساس آن پیش میرود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم میشود که یا ابژه خیالی بوده یا اینکه اهمیت چندانی نداشتهاست. در فیلم پرندگان شکاری الماسی وجود دارد که حاوی اطلاعات حیاتی در مورد ثروت مخفی یک خانواده جنایت کار قدیمی است. و به طور طبیعی همه شهر گاتهام از هارلی کویین تا نیروهای پلیس گرفته و رومن سایونسِ(بلک ماسک) شرور، همه به دلیلی خاص در جستجوی این قطعه گنجِ گران قیمت هستند. گنجی که از قرار معلوم در اختیار یک دختر بچه کوچک است و او نیز عمداً آن را قورت می دهد. کارگردان کتی یان و نویسنده کریستینا هادسون (Bumblebee) این فرضیه را با شوخی های هوشمند، سکانس های اکشن نرم و بسیاری از پیچ و تاب ها و خیانت های مختلف بسته بندی می کنند، تا فیلم مانند قطار های سریع ژاپنی(شینکانسن) تا پایان در حرکت باشد.
من عاشق نحوه استفاده هادسون از هارلی کویین برای بازی با ساختار شدم، چرا که اساساً بیشتر پرندگان شکاری طعمه روایت غیر خطی شده اند. به شکلی ساده اتفاقی در داستان رُخ می دهد و بعد آن فیلم به ساعت ها یا روز های گذشته بر می گردد تا جای خالی موجود در داستان را پر کند. برای مثال، در یک لحظه شما می بینید که هارلی توسط پلیس ها و مزدوران محاصره شده، و چند صحنه بعد از آن شاهد هستیم که هارلی در حال ایستادن در کلانتری و در مقابل نیرو های پلیس است. اینجاست که بیننده با خود می گوید چه اتفاقی در این بین افتاد؟ اما بزودی متوجه می شود. از منظر و چشم انداز داستان گویی این نحوه روایت چیز جالبی است. شخصیت هارلی کویین تمام وقت با دیوانه بازی های جذاب و حالت غیر طبیعی خودش، سعی در ارائه قصه و ماجرا به هر حالتی که دوست دارد، به بیننده می باشد. این نگاه روایی و این فرم و فیلمنامه، این امکان را برای فیلم فراهم می آورد که همیشه در حرکت و هیجان باشد. در واقع فیلم به جای معرفی شخصیت ها آن هم به صورت یک به یک و سپس فرو رفتن در داستان، هر دو را همزمان با هم انجام می دهد. در این سیستم اجرایی ما شاهد ورود ناگهانی به یک سکانس اکشن جالب می شویم، و ناگهان وسط آن به عقب بر می گردیم تا چرایی وقوع آن را بیاموزیم.
کتی یان برای کمک به بهتر و کامل درک شدن بینش خود، در کلیه صحنه های اکشن با شرکت بدلکاری 87eleven همکاری کرد. کمپانی 87eleven توسط استاد مدرن هماهنگی و بدلکاری صحنه های اکشن، چاد استالسکی تأسیس شده است، کسی که البته هدایت فرنچایز جان ویک را نیز از ابتدا عهده دار بوده است. نتیجه این همکاری، طراحی درخشان صحنه های اکشن را حاصل کرده است. خشونت افسار گسیخته در مبارزات داخل فیلم کاملاً یادآور امثال جان ویک ها است. اما این اکشن ها و مبارزات دقیق تنها نکته جالب این صحنه ها نیستند، بلکه کارگردانی و یا بهتر است بگوییم این سبک و استایل کتی یان است که آنها را دیدنی تر کرده. به واقع پرندگان شکاری دارای یک گرایش و حالت مشخص در ارائه داستان فیلم است. فیلم مانند شخصیت اصلی اش دیوانه و وراج است، و به شکل غیر قابل انعطافی کارا، رنگارنگ و متفاوت است.
فیلم از اکشن ها و درجه سنی اش به یک فرم برای پیش برد قصه رسیده و آن را بی وقفه پیش می برد. اما آنچه فیلم واقعاً در مورد آن است، بخش رهایی هارلی کویین است. هارلی که رابطه اش با جوکر نابود شده است، به دنبال فرار و رهایی از نام جوکر است، یعنی همان استقلال هویتی. بله فیلم در مورد بانوانی است، که اگر در سیستم نباشند، و یا به مردی متکی نباشند، قصد فرار از قفسی را دارند که قبلاً با آن شناخته می شدند. در مرکز این آزادی هویت هارلی کویین است، که می خواهد اولین پرنده آزادی باشد که به دنبال سرانجام این آزادی می رود. البته مشکل اینجاست که تبعات آزادی در گاتهام و معشوقه جوکر بودن، در فصل رهایی چیزی جز مقابله با انبوهی از گانگستر های این شهر نیست. در شرایط همراهی با جوکر کسی جرات حمله یا تقابل با خانم شاهزاده جرم جنایت را نداشت. اما حالا جدایی هارلی باعث یک تضاد شده، او می خواهد همه بدانند دیگر او یک پرنده رها است. بازی عالی مارگو رابی در نقش هارلی رها و دیوانه کمک شایانی به موضوع ساده فیلم کرده است.
یکی دیگر از نکات جالب شخصیت هارلی این است که او هر روز با احساس عمیق پشیمانی و درد از خواب درونی اش بیدار می شود. و در واقع این حفره ای تاریک است که او به شدت سعی در دوری و رهایی از آن دارد. هارلی کویین در Suicide Squad بسیار جذاب بود اما این بیشتر مربوط به کار خارق العاده مارگو رابی به عنوان شخصیت بود تا طراحی برآمده از فیلمنامه. در اینجا و این فیلم، رابی با مواد و متریال مناسبی روبرو است. یان و هادسون خون و بافتی را که شخصیت هارلی را شکل می دهد، درک کرده اند. در جوخه انتحار هارلی کویین یک زن با پوشش و آرایشی خاص در بین مردان پیرامونش بود، اما در پرندگان شکاری هارلی سرش را کج می کند و با نگاهی به روبرو خود یک ساندویچ تخم مرغ و پنیر را به شکلی رها درون دهانش خالی می کند. همان طور که گفته بودم مارگو رابی در این فیلم به معنی واقعی کلمه می درخشد! او این شخصیت را با هیجان، آسیب پذیری و زیرکی خاصی اجرا می کند.
خُب وقت آن رسیده کمی به فیلم ایراد بگیریم. در فیلم شخصیت ها یا نام های فراوانی چون بازرس رنه مونتویا نیز وجود دارند، که به دلیل میل روز سینما و همچنین به دلیل منظره غلط نیروهای پلیس گاتهام نسبت به جنسیت این بانو، سر لج با او را دارند. بنابراین همین منظره نیمچه و پرداخت نشده این شخصیت را حتی به سمت استفاده از الکل نیز سوق می دهد. یکی دیگر از عناصر شخصیتی فیلم، قناری سیاه با صدایی قدرتمند و کشنده است، که به دلیل زمان کم فیلم معلوم نیست چرا می ترسد از صدایش استفاده کند. اما به نظر گذشته اش به او آموخته که سرش را پایین نگه دارد و همانطور که به او گفته شده برای زنده ماندن از ظلم هایی که گاتهام را درگیر کرده است دور بماند. از طرفی دیگر ما با شخصیت هانتر یا شکارچی مواجه هستیم که نقش او را مری الیزابت وینستد جذاب اجرا کرده است. وینستد در فیلم با نقشی روبرو شده که استاندارد است، اما کاملاً معلوم است این نقش یک برنامه نویسی مطلق است که فردی متفکر در پِی انتقامی کهنه برآمده و همین. در واقع این شخصیت خیلی خفن است، چرا که ما شاهد مبارزه او و کشتن چهار مرد با یک کمان همانند لگولاس در کسری از ثانیه می شویم. در ظاهر تنها ضعف او عدم توانایی در معرفی نام مستعار ابرقهرمانی در موقع مورد نیاز است. اما او نیز قربانی بزرگ هارلی کویین در عدم پرداخت زمان و وقت کافی برای بهتر معرفی شدنش به بیننده شده است. وضعیت کاساندرا کین هم بهتر از دیگر زنان گروه نیست، اون سرگرم کننده و جالب است اما همین جالبی تمام پرداخت اوست.
اما شاید ضعیف ترین شخصیت فیلم بلک ماسک باشد. او ۷۰۰% اوقات ناخوشایند، اغراق شده و الکی عصبی است. دلیل این آشفتگی این است که او چیز زیادی برای انجام دادن ندارد، و پایان کارش نیز نسبتاً ضد عارضه است. اما کتی یان با انتخاب ایوان مک گرگور برای این نقش که مناظر اطرافش را مانند کودک گرسنه ای که به او تازه کیسه ای از چیپس سیب زمینی داده شده است اجرا کرده، کار مثبتی انجام داده است. اما آنچه مانع از بزرگ شدن فیلم می شود فقدان لحظات کوچک و احساسات ناب در آن است. مثل صحنه ای در نگهبانان کهکشان که گروت می گوید: ما گروت هستیم و قند در دل های ما آب می شود. علت شکل گرفتن این حس - بلوغ و رشد آن شخصیت است.
فیلم پرندگان شکاری آنقدر سریع قدم هایش را به جلو بر می دارد که به سختی می توان زمان ایجاد احساسات عمیق را در آن تجربه کرد. شاید انبوهی از شخصیت در فیلم چیز های خاصی را حس کنند، اما ما به عنوان بیننده حس و احساس آنها را درک نمی کنیم. در واقع باید گفت پرندگان شکاری و رهایی فانتزی یک هارلی کویین هر آن چیزی است که یک بیننده از یک فیلم پاپ کورنی می خواهد(البته منظورم این نیست فیلم مانند برخی آثار پاپ کورنی منزجر کننده است). این فیلم برای معرفی شخصیت های خود از بسیاری از ترفند های تصویری مشابه جوخه انتحار مانند قطعات کارتونی استفاده می کند، اما کتی یان کنترل بیشتری بر فیلم خود نسبت به دیوید آیر داشته است. و همچنین یان بازیگران زن را نشان می دهد، بدون اینکه نگاه جنسی به آن داشته باشد، یا آنها را به شخصیت های ارزشمند Google تبدیل کند. هارلی کویینِ فیلم، معکوس سایر ابرقهرمانان زن است. نه لباس عجیبی دارد و نه کاریزمای خاصی، او به هم تیمی هایش برای آماده سازی برای نبرد می گوید: ما باید پیتزا سفارش دهیم! به همین سادگی. در نتیجه فیلم یک دیوانگی فرمی در ژانر ابرقهرمانی است.
سلام . نقد خیلی خوبی بود . منتظر نقد های بعدی شما هستیم .