در طول سال ها، پیکسار فیلم های بسیار خوبی را به ما هدیه داده است، که نام بردن از آنها خاطرات زیادی را برای ما زنده می کند. پیکسار استاد خلق داستانها و دنیاهای پیچیده است که در عین ارتباط با همه تخیلات را نیز شکوفا می کند. باید بگویم که اصالت آثار پیکسار بوده که باعث ماندگاری آنها به مدت چندین دهه شده است. مهم نیست فیلم های آنها کوچک باشد یا بزرگ، آن چه در این آثار مهم است، جهانی می باشد که احساس بزرگی از زندگی را به بیننده ارائه می دهند. برای مثال اتاق خواب یک پسر بچه در فرانچایز داستان اسباب بازی ها، اکوسیستم کَف اقیانوس در جست و جوی نمو، زمین دوره ژوراسیک در دایناسور خوب، و فضای درون ذهن و مغز یک کودک در درون و بیرون همه نمونه یک جهان سازی احساسی بی نظیر هستند.
اما گاهی بزرگی پیکسارِ مورد حمایت دیزنی باعث بلایی اسفبار برای خودش نیز می شود. اما آن بلا چیست؟! ما از استودیویی این چنینی همیشه انتظار تولید یک برند خاص و عالی را داریم. ما به پشتوانه گذشته آنها انتظار سطح خاصی از فیلمسازی را داریم که کار هر کسی نیست. ما همیشه از آنها انتظار شخصیت های نمادینی را داریم که نام و روحیه شان طی سالها در ذهن مان باقی بماند. و هرچیزی کمتر از اینها دوستداران پیکسار را ناامید خواهد کرد. در نتیجه آخرین اثر پیشنهادی دیزنی و پیکسار برای دیدن این احساس را به من داد: ناامید شدم. اما این حرف من نباید این معنی را بدهد که "به پیش" یک اشتباه کامل از پیکسار است. این انیمیشن با فرمول آثار جاده ای در لحظاتی واقعاً سرگرم کننده است! در حقیقت، کشش و بسط داستان فیلم در طول اثر بسیار مسحور کننده است.
فیلم با این جمله شروع می شود که "مدتها پیش، جهان پر از شگفتی بود" این شروع مرا یاد سکانس افتتاحیه چگونه اژدهای خود را آموزش دهید انداخت، در شروع فیلم ما شاهد تکشاخ هایی بالدار هستیم که بر روی دریاچه ای مملو از پری های دریایی پرواز می کنند. اما اندکی بعد جهان جادویی تحت تاثیر تکنولوژی قرار گرفته و جادو دیگر جایی بین موجودات فیلم ندارد. در این لحظات ما شاهد موجودات و عناصر جادویی هستیم که به درون مدرنیته فرو رفته اند. در این صحنه ها فیلم Onward سعی در ارائه نمایشی از یک جوان دارد که در حال پردازش زندگی در نبود پدر از دست داده اش می باشد. این با استاندارد های پیکسار هم خوانی دارد، پرداختن به موضوع بزرگ شدن، احساسات متغیر، مواجهه با تغییر و غلبه بر ترس های دوران بلوغ. در یک دنیای فانتزی و حاشیهای، دو برادر نوجوان به نامهای ایان و بارلی لایت فوت (با صداپیشگی تام هالند و کریس پرت) که الف هم محسوب میشوند، وارد یک ماجراجویی میشوند. آنها قصد دارند تا پی ببرند که آیا هنوز ذرهای جادو در دنیای آنها باقی مانده است یا خیر.
من از چگونه نمایش دادن دو شخصیت ایان و بارلی توسط نویسندگان و سازندگان خشنود شدم، و نحوه معرفی آنها را هم دوست داشتم، حتی رابطه بدون حسادت این دو برادر را نیز مورد ستایش قرار می دهم. چرا که بارلی برای برادر کوچکترش همیشه هیجان زده است. اما این موضوع، داستانی نیست که فیلم را کاملاً پیش ببرد. بخش های دیگری برای پرداختن به چنین عشقی نیز وجود دارد. عشقی که نبود پدر در آن یک حفره بزرگ است. شخصیت ایان بزرگ شدن را مثل پدرش شدن می داند. و پدر او ساخته گفته هایی است که همسایه ها و دوستان پدرش برای او تعریف کرده اند. برای ایان، دقیقاً مانند اکثر پسران، پدرش خفن ترین فرد روی کره زمین است. و همین دلیلی است تا او هرکاری که برای دیدن پدرش لازم می باشد را انجام دهد. بنابراین هنگامی که این فرصت واقعاً به وجود می آید، ناامیدی های درونی ایان را واقعاً درک می کنید. در واقع دن اسکنلون به همراه نویسندگان همکارش جیسون هیدلی و کیت بونین، تجربیات زندگی واقعی خود را به داستانی پر جنب و جوش و از نظر عاطفی دارای محتوای غنی تبدیل کرده و آن را در محیط معروفی شبیه به "ارباب حلقه ها" و "هری پاتر" به بینندگان هدیه داده است. (به پیش بر اساس تجربیات واقعی کارگردانش اسکنلون تولید شده، وقتی او یک ساله بود پدرش درگذشت، و او یتیم بزرگ شد. او هیچ خاطره ای از پدرش نداشت، و حتی برادر بزرگتر او نیز خاطرات مبهمی از پدرشان داشت)
این اثر انیمیشنی است که با پایانش همه آنچه را که دیده اید تغییر می دهد. و این همان نبوغی است که شما از پیکسار انتظار دارید. اما این شرم آور است که باید بگویم سفر به سمت این لحظه خارق العاده، الهام بخش و جادویی نیست. طبیعتاً فیلمنامه این اثر پیکسار به اندازه خلق تصاویر شگفت انگیزش، مثل همیشه باورنکردنی و جذاب نیست. ماجراجویی شکل گرفته در مسیر هدف شخصیت های فیلم بسیار ساده و سطحی است. بله، شاید شما شاهد دیدن تعقیب و گریز های فراوان و موجودات جادویی جالبی باشید، اما لایه های عمیقی که ما قبلاً در شخصیت ها و ماجراهای پیکسار شاهدش بودیم، اینجا در آن سطح وجود ندارد.
این انیمیشن سطح استاندارد دیزنی در ابعاد گسترده بصری را دارد اما به سطح شگفت انگیز آثار پیشین پیکسار از منظر فیلمنامه و شخصیت دست پیدا نکرده است. حتی شاید "به پیش" در اندازه برخی آثار عمومی تر و موزیکال دیزنی چون موآنا نیز صحنه های احساسی و حتی با شکوه نداشته باشد. البته فقدان شخصیت و پیچش های احساسی شاید در امثال موآنا و یخ زده هم عجیب غریب نباشد، اما آنها با تعدادی موسیقی و ترانه ستون فقرات خود را تقویت می کنند که به پیش از چنین چیزی نیز بی بهره است. سفر در جهان های پیکسار همیشه پُر از حس تعجب و کشف ناشناخته ها بوده است، اما در به پیش ما شاهد فقدان شدید این موضوع هستیم. شاید این ضعف اثر هم سرچشمه از نابودی جادو در قصه و فرو رفتن آن در مدرنیته باشد. در نتیجه باید گفت Onward کماکان هم سرگرم کننده است، و مطمئناً Inside Out نیست، اما همچنین جهنمی چون ماشین های ۲ هم نیست. انیمیشن جدید پیکسار یعنی Onward دستمایه فیلمش را فقدان پدر و رابطه پدر فرزندی قرار داده است، تا ما فراموش نکنیم حمایت والدین از ما اتفاق صادقی است. چنین حمایتی همیشه برای فرزندان جوان یک پشتیبانی دلگرم کننده است. البته این انیمیشن ایده دیگری را نیز بیان می کند، که هر یک از ما می تواند برای کسی که پدر ندارد یک پدر باشد، حتی اگر ما پدر یا مادر واقعی نباشیم؛ اگر ما یک برادر، خواهر یا حتی یک دوست باشیم، همه ما این فرصت را داریم تا به مردم کمک کنیم. هرچند شاید این تکرار درس آثاری چون کارخانه هیولاها و ماشین ها باشد، اما بازهم پرداختن به آن نیاز است. البته شاید نکته مهم فیلم ارائه تصویر درستی از ناپدری باشد، آن هم وقتی بسیاری از فیلم های گذشته ناپدری را به عنوان شرورترین فرد دنیا نشان می دهند. اما در مجموع این اثر با برخی از کمدی های فیزیکی و درس های اخلاقی لحظات جالبی را برای بیننده اش خلق کرده است.
ممنون از سایت خوبتون