تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

  • ۰
  • ۰

پایان ناامید کننده ای برای حماسه فضایی


این یک بررسی دارای اسپویل از فیلم خیزش اسکای واکر است - پیچ و تاپ های داستان مشخص نشده ، نام ها یا اتفاقات تعحب آور ذکر نشده ، اما به هر حال در صورت ندیدن فیلم با مطالعه متن در معرض خطر اسپویل هستید...

"بگذار گذشته ها بمیرند. اگر مجبور شدی آن را بکش. " کایلو رن ، آخرین جدای

ریان جانسون در فیلم آخرین جدای فهمیده بود که برای زنده ماندن و حیات جنگ ستارگان ، ابتدا باید خود جنگ ستارگان بمیرد. به واقع این فلسفه او بود. فلسفه ای که او را مجاب کرد با وجود فشار ها پای آن ایستاده و در هر قابش آن را اجرا کند. و نتیجه نیز یک حماسه واقعی بود. البته کشتن گذشته به معنای نفی آن نبوده ، بلکه به معنای ساختارشکنی ظریف و بررسی میراث جنگ ستارگان و افسانه های ساکن در کهکشان بود. کهکشانی که با تولیدات گذشته به شکل عجیبی بسیار کوچک احساس می شد. کار جانسون با جنگ ستارگان این بود که او بدون توجه به برخی خطاهای گذشته ، به شخصیت های جدید و روانشناسی آنها در طول یک سفر ، با احتساب درس ها گذشته توجه ویژه ای انجام داد و وسعت کهکشان را به رُخ بیننده کِشید.

جانسون ذات جادویی جنگ ستارگان را بدون تطابق با فرمول جنگ ستارگان حفظ کرد. هرچند به گفته بعضی ها شاید او گوهر غیر روحانی را به شکل تصادفی از اثر رانده باشد ، اما باید قبول کنیم جانسون برخی از قفل و زنجیر های بزرگ و زنگ زده ای را که به سختی در اطراف مُچ پای این فرنچایز گنجانده شده بود را خرد کرد (منظورم این است که نیرو برمی خیزد ، به همان اندازه که عالی است ، فقط یک ریمیکس از امیدی تازه است.) و حالا برای اولین بار ، در مدت زمان طولانی ، جنگ ستارگان آزاد بود. آزاد برای تبدیل شدن به هر آنچه که می خواست باشد. و با این اقدام آخرین جدای ، زمین بازی گذشته فقط شکسته نشده بود ، بلکه کاملاً از بین رفته بود. این حرکت جانسون مسیر جدیدی را برای کارگردان بعدی آماده کرد تا همه شاهد یک فینال متفاوت باشند ؛ فینالی که جسورانه ، بی پروا و جدید است. فینالی که به گذشته احترام می گذارد بدون اینکه به آن نگاه دوباره داشته باشد.

بنابراین ، آیا جناب JJ Abrams برای فیلم پایانی از میراث فیلم قبل استفاده درستی انجام می دهد یا نه؟!

جواب پرسش این است: او با اِتِکا به زانوی خود دراز کشیده ، و تکه های خرد شده آهن را جمع می کند ، زنجیر های گسسته شده را مجدداً بازسازی می کند (در یک مرحله می بینیم که کایلو رن ماسک خرد شده خود را دوباره بازسازی می کند) ، و آنها را به دور مچ پای خود می بندد و خودش ، شخصیت ها ، جهان و مخاطبان را به بردگی گذشته باز می گرداند. جنگ ستارگان خیزش اسکای واکر یک قسمت پایانی ناامید کننده است ، و اثری است که اسکلتش اساساً ضعیف بنا شده و چیزی جز آب نبات شیرین نوستالژی در چنته ندارد. شاید برخی بگویند این قسمت یک اکشن خوش رنگ و لعاب ماجراجویانه است ، اما مگر قرار بود پایان این سه گانه جدید تنها همین که هست باشد؟!

امپراتور بازگشته است: من تعجب می کنم که چرا دخالت پالپاتین در این فیلم با چنان رمز و راز و فتنه ای اعلام شد که حضور واقعی او در این اثر از عناصر مورد نظر خالی باشد. شروع این فیلم با یک خیزش خبری ، و البته به شکل اتفاقی به ما می گوید که امپراتور پالپاتین بازگشته و این چیز خوبی نیست. بعد از صحنه ای نسبتاً جالب از منظر اکشن ، شخصیت کایلو رن با پالپاتین روبرو می شود؛ اینجاست که جناب پالپاتین به طرز فاحشی می گوید که او پشت سر همه ماجراها بوده است. و البته همچنین اینجا فلسفه حضور شخصیتی چون اسنوک در قسمت قبل نیز رسماً نابود می شود.

از این لحظه به بعد ما با سرعت به جلو حرکت می کنیم. البته همین ابتدا شخصیت های پروتاگونیست ماجرا نیز از بازگشت پالپاتین باخبر می شوند. به طرز عجیبی واکنش آنها به این اتفاق به ظاهر مهم سرد و خاموش است. کری فیشر فقید به عنوان پرنسس لیا نیز جوری با ماجرا برخورد می کند که انگار از ابتدا همه چیز را می دانسته! بسیاری از چیز هایی که در پرده اول فیلم با آن روبرو می شویم به صورت افشای بی پرده یک ماجراست ، گاهی ساده گرایانه ، گاهی متناقض و همیشه فاقد تنش و درام درست. پالپاتین که از گذشته قدرتمندتر شده ، در سایه ها کار می کرده است. او اکنون یک ارتش سیت دارد. او می خواهد بن سولو سابق و کایلو رن حال را به تیم خود اضافه کند. و اینجاست که بچه های خوب باید جلوی شیطانی از پیش مرده را بگیرند و یک بار برای همیشه به جنگ پایان دهند.

این سه گانه نیازی به پالپاتین نداشت. با مرگ اسنوک توسط کایلو رنی که پدرش را نیز کشته بود و حتی به نوعی باعث مرگ لوک نیز شده بود ، مسیر آماده بود تا استاد و شوالیه جدید یعنی کایلو رن به آنتاگونیست اصلی تبدیل شود. به طوری که ما در دو قسمت قبل نیز پتانسیل بالای این شخصیت را برای یک شرور خوب مشاهده کرده بودیم. اما سازنده این فیلم اهل ریسک و وسواس گذشتگانی چون ریان جانسون نبود. در نتیجه ما یک پالپاتین شرور دریافت می کنیم.

حالا سوال من اینجاست ، شما که می خواستید نبردی تکراری را با شروری تکراری تر که یک بار شکست بدی خورده است شکل دهید ، چرا شرور مورد نظر را به روش شاعرانه ای چون ولدمورت در هری پاتر و جام آتش بازگرداندید؟! آیا این پالپاتین زامبی گونه و به شدت غیر طبیعی از پیشتر قابل شکل گیری نبود؟! نکته افتضاح ماجرا این است که جناب پالپاتین جدید به شدت سطحی و کاریکاتوری است. او به حدی تک بعدی است که انگار از درون یکی از فیلم های تبدیل شوندگان مایکل بِی بیرون آماده است ، او دقیقاً در مرکز قدرتش دور می زند ، از کلمات بزرگی مانند نابود کردن و امپراتوری جدید استفاده می کند بدون اینکه حتی ذره ای گرما و جاذبه از او منتشر شود.

ری شخصیت دیگری است که در گذشته زندانی شده است. من نمی توانم تصمیم بگیرم چه چیزی بیشتر مزاحم قصه شخصیت اوست ، اما آن معما هایی که در دو قسمت قبل به شکل زیبایی طراحی شده بودند ، و از نظر موضوعی قدرتمند هم بودند خیلی ساده به پالپاتین وصل شدند. اینجاست که باید بگویم آبرامز به عنوان خالق یک معما واقعاً خوب است ، اما به عنوان گشاینده یک معما واقعاً بد است. کاملاً آشکار است که تیم سازنده ، ایده یا حتی فیلمنامه درستی برای پایان دادن به این حماسه فضایی نداشته اند. آبرامز نیروی خوبی را در قست اول به این کهکشان تزریق کرد ، اما نیروی تنها - حلال تمام مشکلات نیست.

به عنوان مثال ، کایلو رن را نگاه کنید؛ او یک گوهر شخصیتی است که توسط خود آبرامز ایجاد شده است. وقتی برای اولین بار با او آشنا می شویم ، او یک شخصیت خفنِ عالی است. یک ماسک خاص با صدایی ترسناک دارد و می تواند یک انفجار و شلیک را در هوا متوقف کند. هرچند بی شباهت به دارث ویدر هم نیست. ابتکار تولید این شخصیت باعث شد او در آخرین جدای به شکل عمیقی پرورش داده شده و آماده شکوفایی باشد. در واقع او از صفر تا صد تولید شد و برای من بیننده قابل درک گردید که چرا به سمت تاریکی کایلو رن فرو رفت تا روشنایی بن سولو. از درد درونی او تا عصبانیت و سردرگمی اش قابل احساس بود. و قتل رهبر اسنوک ، او را به یکی از جالب ترین شروران در تمام جنگ های ستارگان تبدیل کرد. اما در خیزش اسکای واکر شخصیت کایلو دوباره به تکرار دوگانگی نیرو بر می خیزد باز می گردد ، تا به ادامه روند رو به رشدش. او حتی در این قسمت برای پرستش ماسک پدربزرگش نیز بر می گردد. اما نبرد روح او برای انتخاب نور و تاریکی تنها نکته شخصیت او در این فیلم است. متاسفانه تمام این فیلم از نظر عاطفی درست در نیامده است.

بخش عمده ایرادات فیلم به فیلمنامه اثر بازمی گردد. در نیرو برمی خیزد آبرامز با لارنس کاسدان همکاری داشت. و نتیجه این همکاری یک روایت تمیز بود که شخصیت ها با قوس های شگفت آوری شکل گرفته و بیرون می آمدند. اما همکاری آبرامز با تریو در این فیلم که از نویسندگان آثاری چون بتمن علیه سوپرمن بوده یک مسیر ساده و دارای خطوط قدیمی را در بر گرفته است. شاید آنها فیلم را برای طرفداران دو آتشه این فرنچایز اینچنین خلق کرده اند ، اما واقعیت این است که آنها نیز با فیلم کنار نخواهند آمد. نوستالژی وقتی درست انجام شود ، مانند مورد انتقام جویان: پایان بازی این قدرت را دارد که یک واکنش عاطفی عمیق را برانگیزد ، به خصوص از طرف کسانی که در طول سال ها با شخصیت های محبوباشان سفر کرده اند. در خیزش اسکای واکر شاید تمام موارد نوستالژیک برای نمایش تیک زده شده اند ، اما مشکل اینجاست که آنها بی هدف در نقاط مختلف فیلم به شکل تصادفی کاشته شده اند.

اشتباه نشود ، من از فیلم خیزش اسکای واکر متنفر نیستم. اتفاقاً این فیلم از نظر زیبایی شناسی در این سه گانه حرف برای گفتن زیاد دارد. بسیاری از قاب ها توسط دن میندل همراه همیشگی آبرامز ، مانند نقاشی هایی که در دیوارهای مجموعه های هنری قرار می گیرند ، خلق شده است. اگرچه مطمئناً جلوه های ویژه نیز در بهتر شدن آنها نیز نقش بزرگی داشته اند. همچنین سکانس های اکشن در تمام طول فیلم باشکوه هستند ، چه در فضا و نبرد های هوایی که از بهترین های بصری خلق شده در این جهان هستند ، تا نبرد های روی زمین به  خصوص بین کایلو رن و رِی که بسیار جذاب است. برای مثال در نبرد بین ری و کایلو من عاشق این هستم که جی جی آبرامز به جای این که یک موسیقی حماسی از جان ویلیامز را به صحنه تزریق کند ، او از سکوت استفاده می کند تا احساس تنش و خطر را به شما بیشتر منتقل کند. صحبت از جان ولیامز شد ، او بار دیگر در این فیلم با موسیقی خود انفجار های احساسی متصل به نوستالژی را خلق کرده است.

تقریباً هر صحنه ای که ری و کایلو رن از طریق نیرو به هم وصل می شوند و در فضا ارتباط برقرار می کنند خارق العاده است ، اگر این را هم به فیلمنامه ارجاع ندهیم باید بگوییم این شیمی خام غیرقابل تکرار آدام درایور و دیزی ریدلی است که ما را جذب می کند. فقط سعی کنید به هر دو آنها وابسطه نشوید که پایان دردناک است. احساسات  جالب در تمام بازیگران دیگر نیز وجود دارد - از گارد قدیمی مانند بیلی دی ویلیامز ، تا دسته جدیدی مانند اسکار آیزاک و جان بویگا گرفته تا اعضای تازه وارد مانند کری راسل و نائومی آکی همه آنها جذاب هستند و با هم خوب کار می کنند ، و همه ماجراهای کوچک خود را با لذت پیش می ببرند. همه این عناصر به شکلی شیک جمع شده اند تا شما را از داستان ناامید کننده دور کنند. و این تا حدی کار می کند. فیلم Star Wars: Rise of Skywalker یک تصویر نسبتاً سرگرم کننده از ابتدا تا انتها است - یک سرگرمی ایمن و حتی گاهی کم نظیر (و همین دلیل باعث می شود که از من امتیاز مثبتی بگیرید).

اما بهترین فیلم های جنگ ستارگان توانایی انجام کارهای دیگری را دارند که فقط شما را به مدت دو ساعت روی صندلی خود نمی چسباند. آنها این توانایی را دارند که به روح شما نفوذ کنند و شما را مجذوب خود کنند و از نظر عاطفی شما را خسته و فرسوده تر نکنند. حتی گاهی آنها اشک شما را نیز جاری می کردند. بهترین فیلم های جنگ ستارگان می توانند الهام بخش شما باشند. اما Rise of Skywalker هیچ یک از این موارد را انجام نمی دهد. این فیلم فقط به شما احساس نوعی شکست خورده را می دهد.

نظرات (۱)

  • دانلود فیلم و سریال
  • دانلود انیمیشن جنگ ستارگان: جنگ‌های کلون Star Wars: The Clone Wars با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی

    دانلود سریال استار وارز کلون وارز نسخه کامل با کیفیت 720p BluRay

    قسمت دوازدهم فصل هفتم اضافه شد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی