تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اکشن» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اقتباس از داستان محبوب رولد دال (جادوگران) توسط رابرت زمکیس برای مخاطب مدرن، فیلمی جالب از منظر بصری و نظری خلق کرده است. جادوگران (2020)، داستانِ تاریک، طنزآمیز و دلهره آور پسری یتیم را روایت می کند که، در اواخر سال 1967، برای زندگی با مادربزرگ دوست داشتنی‌اش به روستایی در آلاباما و شهر دموپولیس می‌رود. در حالی که پسر و مادربزرگش با برخی از جادوگران فریبنده اما کاملا شیطانی روبرو می شوند، تصمیم می گیرند به یک استراحتگاه مجلل ساحلی در هتلی شیک بروند. اما با بد شانسی، آنها دقیقاً در همان زمان می رسند که جادوگر بزرگ جهان (آنا هاتاوی) همرزمان خود را از سراسر جهان - مخفیانه - جمع آوری کرده تا نقشه‌های شیطانی خود را انجام دهد.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

"الکس رایدر یک اقتباس جذاب، پرتحرک و پُر از انتخاب های هوشمند است" به نظر من منطقی نیست که برای دیدن فصل اول الکس رایدر دچار درجه ای از شک و تردید باشید؛ چرا که باید به فیلم اخیر آرتمیس فاول که تقریباً همزمان با الکس رایدر منتشر شد، نگاه کرد تا به راحتی متوجه این موضوع شد که چرا این سریال یک اقتباس درست است و آن فیلم یک افتضاح کامل. مجموعه تلویزیونی جدید الکس رایدر تولید شبکه آمازون در واقع اقتباسی شگفت آور از کتاب های آنتونی هوروویتس است. این اثر یک سریال تلویزیونی یک دست، خوش فرم و شیک است، در واقع فیلمنامه گای برت از روی کتاب های هوروویتس با نظارت خود او به شکل هوشمند و درستی نوشته شده است. انتخاب های عالی از کتاب هوروویتس، باعث می شود الکس رایدر را به عنوان یکی از اقتباس موفق در نوع خودش نامید. اگر مثل من کتاب های الکس رایدر را خوانده باشید، خیلی فوری متوجه می شوید که این سریال با اقتباس از پوینت بلنک، دومین رمان هوروویتس آغاز می شود. با توجه به اقتباس شکست خورده سینمایی این کار یعنی Stormbreaker در سال ۲۰۰۶ که سودای یک فرنچایز را داشت، می توان گفت انتخاب کتاب پوینت بلنک یک حرکت عظیم و موفق در راستای پیشبرد افق دید این اثر است.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

برای مدتی طولانی، اصطلاح "ستاره اکشن" برای خاص ترین و گاهی پولساز ترین افراد در هالیوود به کار می رفت. در این سالها ستاره اکشن امثال دواین جانسون و تام کروز هستند که بچه های بد را گوش مالی می دهند و گاهی به هواپیما آویزان می شوند تا آدم بدها را شوکه کنند. اما داشته ایم افرادی چون تام هاردی را که در وسط یک تعقیب و گریز مرگبار، در دل بیابان های بی آب و علف، در قامت یک ستاره اکشن به جلو یک ماشین وصل شده اند و به دل آشوب زده اند. در همین ایام امثال کریس ایوانز در اتاقک آسانسور تبدیل به ستاره اکشن شده اند، و همچنین رایان رینولدز نیز بزن بزن بازی اش را از یک آزادراه شلوغ و خونین آغاز کرده است. اما یک نکته مهم در مورد ستارگان اکشن این است که آنها عمدتاً مرد بوده اند. مردانی که عضلاتشان مثل ملوان زبل درشت است، اما در مقابل احساساتشان از حیوانی چون کینگ کونگ نیز نازکتر و کمتر است، این مردان می کشند و گاهی نیز زخم برمی دارند، اما به نظر دردی حس نمی کنند.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

به نظر من هنوز هم می توان تغییر چهره را دیوانه کننده ترین اکشن تاریخ سینما نامید. این فیلم که توسط جان وو یا به قول غربی ها "گان فوو" ساخته شده بود، با پشتوانه ستارگانی چون جان تراولتا و نیکلاس کیج در تاریخ سینمای اکشن ماندگار شده است. شاید در طول تاریخ سینما این غربی ها بودند که سینما و ژانر سینمایی را خلق کردند، اما نمی توان نادیده گرفت که کارگردانان شرقی در زنده نگاه داشتن برخی ژانرها به نسبت غربی ها تلاش های چشمگیر بیشتری انجام داده اند. فیلمسازان شرقی تحت تأثیر این هنر غربی قرار گرفتند و خیلی سریع آموزش آن را نیز فرا گرفتند. با شروع فیلمسازی شرقی ها به نظر یک خون تازه وارد چرخه سینما شد، و این خون تازه خلاقیت خاص آنها بود. این خلاقیت منجر به تولید برخی از فیلم های حاشیه ساز، مبتکرانه و مهم شد که تا به امروز مورد توجه تمام فیلمسازان جهان قرار دارند. وقتی آکیرا کوروساوا فیلمنامه دژ پنهان را نوشت، این فیلم را ادای احترامی به وسترن های جان فورد نامید، و سپس یک فیلمساز نوپا غربی به نام جرج لوکاس تحت تأثیر فیلم های کوروساوا و فورد وسترن فضایی جنگ ستارگان را تولید کرد که امروز به عنوان یکی از بزرگترین فرانچایز های تاریخ سینما شناخته می شود. به طور مشابه وقتی رینگو لام فیلمساز هنگ کنگی، با الهام از آثار جنایی دهه ۷۰ سینمای اروپا و همچنین فیلم های گانگستری دهه ۴۰ و ۵۰ سینمای آمریکا و ترکیب آنها با هم و همچنین اضافه کردن چاشنی اکشن شدید و خشونت افسار گسیخته به آن شهر گناه را تولید کرد، احتمالاً پیش بینی این را نمی کرد که چند سال بعد کوئنتین تارانتینو جوان با الهام از فیلم او سینمای مستقل خودش را در دهه ۹۰ بنا نماید. در واقع فیلم لام و الگو گیری تارانتینو از او در دهه ۹۰ فیلمسازی مستقل را متحول کرد.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

پایان ناامید کننده ای برای حماسه فضایی


این یک بررسی دارای اسپویل از فیلم خیزش اسکای واکر است - پیچ و تاپ های داستان مشخص نشده ، نام ها یا اتفاقات تعحب آور ذکر نشده ، اما به هر حال در صورت ندیدن فیلم با مطالعه متن در معرض خطر اسپویل هستید...

"بگذار گذشته ها بمیرند. اگر مجبور شدی آن را بکش. " کایلو رن ، آخرین جدای

ریان جانسون در فیلم آخرین جدای فهمیده بود که برای زنده ماندن و حیات جنگ ستارگان ، ابتدا باید خود جنگ ستارگان بمیرد. به واقع این فلسفه او بود. فلسفه ای که او را مجاب کرد با وجود فشار ها پای آن ایستاده و در هر قابش آن را اجرا کند. و نتیجه نیز یک حماسه واقعی بود. البته کشتن گذشته به معنای نفی آن نبوده ، بلکه به معنای ساختارشکنی ظریف و بررسی میراث جنگ ستارگان و افسانه های ساکن در کهکشان بود. کهکشانی که با تولیدات گذشته به شکل عجیبی بسیار کوچک احساس می شد. کار جانسون با جنگ ستارگان این بود که او بدون توجه به برخی خطاهای گذشته ، به شخصیت های جدید و روانشناسی آنها در طول یک سفر ، با احتساب درس ها گذشته توجه ویژه ای انجام داد و وسعت کهکشان را به رُخ بیننده کِشید.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

فیلمی بی ضرر و لذت بخش، مناسب برای خانواده!


این ممکن است یک عقیده غیرقابل انکار باشد، اما در واقع من یقین دارم که فشار های اینترنتی پیرامون تغییر ظاهر سونیک باعث شد جف فوولر و پارامونت بر روی سونیک خارپشت دقت بیشتری به نسبت نسخه اولیه انجام دهند، اما از جهتی این اتفاق چیز خوبی هم نیست که با یک تریلر و خواست مردم سازندگان دچار ترس از نتیجه شوند و به طور کلی اثر اولیه را دگرگون کنند. البته این باعث این نشود که فکر کنید من طرح اولیه سونیک را دوست داشتم! نه به هیچ وجه این گونه نبود. در نسخه اولیه سونیک به نظر هیولایی بود که با ابزار رایانه های ابتدایی بقال سر کوچه طراحی شده بود. و این ضعف بزرگ از ساده گرفتن کار توسط سازندگان حکایت داشت. اما به هر حال من قصد تحقیر تیم تولید را نیز ندارم. البته از حق نگذریم که تغییرات در طراحی سونیک بسیار مناسب و درست صورت پذیرفتند. اما در حالی که سونیک اصلاً فیلم بزرگ و یا نبوغانه ای نیست، اما کاملاً معلوم است که چقدر بازی اصلی را دوست داشته است. همچنین فیلم به عنوان یک کمدی خانوادگی ساده انگارانه نیز بسیار سرگرم کننده است. لایو اکشن های کمدی ماجراجویانه که کاملاً به نقوش CGI وابسته هستند، همواره بین مخاطبان طرفدار داشته اند، اما نگرش منتقدان به این آثار همواره منفی بوده است، مثل فیلم های چون اسمورف ها و آلوین و سنجاب ها. اما این فیلم به واسطه شخصیت بسیار کم نظیر خود یعنی سونیک، با آن فیلم ها متفاوت است.

  • امیر پریمی
  • ۰
  • ۰

جنگ یک تجارت نامطبوع است که باعث می شود فیلم های هیجان انگیزی ایجاد شود. بزرگان این ژانر بارها با نمایش اکشن های حماسی، نبرد های نفس گیر و آشوب های همه جانبه و مضامین فلسفی دو طرفِ درگیری چنین جنگ هایی را بررسی کرده اند. حالا فیلم ۱۹۱۷ آنچه را که اسپیلبرگ با نجات سرباز رایان در نمایش حمله نرماندی انجام داد را به شکلی دیگر تکرار کرده است. سم مندس با نمایش واقعی میدان جنگ بیننده را غوطه ور در منجلاب زشت جنگ می کند. کارگردان به همراه فیلمبردار بزرگش راجر دیکینز، به دنبال کاری است که فیلمسازان را از زمان طناب آلفرد هیچکاک وسوسه می کند. این یعنی حفط مداوم یک ریتم به شکل ویژه تا پایان کار. البته لازم به ذکر است که تمرکز کامل فیلمساز بر استفاده بیش از اندازه او از تکنیک شاید خیلی هم روش درستی نباشد. چرا که این تکنیک گاهی فیلم را از پتانسیل دراماتیک آن منحرف می کند.

(پیش زمینه لازم برای وارد شدن به بررسی فیلم: تا پیش از دیدن ۱۹۱۷ فیلم جنگی مورد علاقه من در دهه گذشته Hacksaw Ridge مل گیبسون بود. در ستیغ هڪ سا، کارگردان مل گیبسون شخصیت اصلی فیلم را پیچیده می کند و قبل از ارائه برخی از بی رحمانه ترین و وحشیانه ترین سکانس های جنگی که من تا به حال دیده ام، گیبسون روان قهرمان فیلمش را به روشی عمیق کاوش می کند، و این دلیلی است که شما با اقدامات این شخصیت در جنگ همراه می شوید.)
 

با فیلم ۱۹۱۷، سم مندس اثری جنگی ساخته که بسیار یادآور دانکرک است. تعریف ساده فیلم مندس می شود، واقعیت وحشتناک و غیرقابل پیش بینی هر لحظه در میدان نبرد. البته ۱۹۱۷ برای گذراندن وقت با شخصیت هایش، لحظاتی کوچک اما دلچسبی را خلق می کند، که باعث می شود من بیننده بخواهم از شخصیت ها مراقبت کنم تا دچار حادثه ای نشوند. و جالبتر اینجاست که مندس این لحظات ظریف را در بدترین شرایط به وجود می آورد. در واقع ۱۹۱۷ یک دانکرک با هسته گرمتر و چرب تر است.
 

داستان و مأموریت فیلم ساده است: دو پیام رسان برای ارسال پیامی مهم به یک مأموریت فرستاده می شوند، پیامی که می تواند زندگی 1600 مرد را نجات دهد که در هنگام گرمای جنگ جهانی اول زیر آتش احتمالی نیروهای آلمانی در تله قرار دارند. تصور کنید این مأموریت می تواند این افراد را از یک دام کشنده و قتل عام قطعی باز دارد. دقیقاً مانند دانکرک، این فیلم نیز مربوط به جنگ یا استراتژی های جنگی نیست بلکه زنده ماندن و نجات هدف است. فقط زنده ماندن و نجات.
 

در طول کمپین بازاریابی و تبلیغات فیلم درباره تکنیک آن چیزهای زیادی گفته شده است. مندس در کنار فیلمبردار افسانه ای Roger Deakins فیلمی ساخته است که از نظر ظاهری بسیار زیبا است و به نظر می رسد همه آن یک شات بلند است (خوب البته چنین هم نیست). همچنین تدوین و ویرایش توسط لی اسمیت چنان بی عیب و نقص انجام شده است که کاملاً بدون درز است و برش ها با چشم غیر مسلح یا ناآشنا قابل مشاهده نیستند. در واقع فیلم یک سکانسِ اکشن گسترده است که دارای شخصیت پردازی غلیظ هم نیست، و دو سرباز فیلم به شکل فوری از یک وضعیت خطرناک به وضعیت نامتعارف دیگری وارد می شوند.

نکته جالب اینجاست که این فقط یک بدلکاری نیست. مندس علاقه مند است در اینجا دیدگاهی را بیان کند. در طول فیلم، شما یا احساس می کنید که یکی از این دو شخصیت هستید، یعنی بلیک (دین-چارلز چاپمن) و اسکوفیلد (جورج مک کی)، یا یک ناظر منفعل که از نزدیک ماجرا را تماشا می کند، و البته هیچ وقت اطلاعاتی بیش از آنها به شما داده نمی شود. فقط آنچه را می بینید که آن دو می بینند، فقط آنچه را می شنوید که آن دو می شنوند و فقط آنچه را می دانید که آن دو می دانند. این یک انتخاب خلاقانه، آگاهانه و محاسبه شده است. سم مندس تا پایان این چشم انداز را تغییر نمی دهد. این باعث وحشت و ترس می شود. و البته باعث می شود که شما نیز احساس کنید با آنها در حال گذر از سنگرهای باریک، در میان مزارع گل آلود و لجن کشیده درست در وسط ناکجا آباد هستید. البته یک نکته در این میان ذهن من را به خودش مشغول کرد، ماموریت بلیک و ویل فقط باید چند ساعت کوتاه طول بکشد. در عوض، فیلم در طول شب پیش می رود و به خوبی صبح روز بعد نیز آشکار می شود.


حتی لحظات ساکت تر فیلم نیز با فضا سازی تنش آورش، همیشه تهدید می کند که این صحنه نیز با بدبختی پایان می یابد. اینجاست که می گویم تمام تکنیک مندس در ۱۹۱۷ صرف موضوع اصلی نجات و زنده ماندن شده است. یک طنز ناراحت کننده نیز در تصاویر دیکینز وجود دارد. شما پرتره هایی از ساختمانهای در حال سوختن را در برابر یک آسمان خراشیده و سوزناک دریافت می کنید. اما وقتی از نزدیکتر نگاه کنیم، ما توده ای از بدن های مرده را می بینیم، ما خاک می بینیم، ما وحشت را در چهره سربازان کشته شده می بینیم، انگار این جسد ها متوجه واقعیت آنچه در آن قدم گذاشته اند شده بودند.
 

آنچه فیلم 1917 بهتر از دانکرک انجام داده این است که روایت توسط احساسات هدایت می شود، و تصاویر توسط یک قلب دارای ضربان مداوم. شما به سفر بلیک اهمیت می دهید نه تنها به این دلیل که موفقیت در ماموریت او باعث نجات 1600 نفر خواهد شد، بلکه به این دلیل است که یکی از این افراد برادرش است. اسکوفیلد با صراحت نمی خواهد در آنجا باشد، اما به هر حال تصمیم می گیرد که از عهده آن برآید، زیرا هرگز اجازه نخواهد داد که دوستش به تنهایی وارد آتش شود. دین-چارلز چاپمن و جورج مک کی نمایش های جدی خیره کننده، و قابل ستایشی را انجام داده اند.

فیلم 1917 سرشار از آدرنالین و پر از هیجان های ویرانگر است، اما این لحظه های نرم تر و کوچک فیلم است که ذهن من را به خودش مشغول می کند. برای مثال من صحنه ملایم رویارویی اسکوفیلد با زن فرانسوی و آن کودک را به شدت دوست دارم. در این صحنه شما صدای گلوله ها و نارنجک ها را که از فاصله نزدیک منفجر می شوند را می شنوید، و گرمای محیط اطراف را احساس می کنید. در این لحظات ما در آستانه تسلیم شدن هستیم. شاید اسکوفیلد هم همینطور باشد. اما در این لحظات نکته کلیدی در زشتی جنگ، صدای گریه بی گناه کودک است. و دقیقاً اینجاست که شما نیز مانند قهرمان فیلم حس می کنید، چرا جنگ ارزش جنگیدن را دارد و دنیا ارزش نجات را.

مندس اینجا تنها مشتاق سکانس های بزرگ پُر از تعلیق نیست. بلکه او در دل تنش ها با لحظات نرمتر حرف خود را می زند. او وقت می گذارد تا شخصیتی را به ما نشان دهد که فقط راه می رود و راه می رود و به سمت صدای موسیقی می رود، به سمت صدای مردی که در جنگل آواز می خواند، اینجا زمان تخلیه ذهنی و جسمی است؛ همینطور در این لحظات همه چیز در آستانه شکست مطلق قرار دارد، اما قهرمان قبل از سقوط به زمین پرواز نهایی را انجام می دهد. فیلم ‘1917’‌ یک فیلم جنگی ساده، شیک و چشمگیر است. مندس و کریستی ویلسون در این فیلم دائم در حال نوشتن لحظات کوچکی هستند که باعث می شود فیلم بیشتر به بررسی شخصیت ها و تمایل آنها برای ماندن در مقابل شانس های غیرممکن بپردازد.

دیکینز، با اثبات اینکه چرا او استاد مطلق است، همه چیز را از نبردهای هواپیماها گرفته تا تیراندازی از دیدگاه یکی از شخصیت های اصلی، چارچوب و نظم می بخشد، و این باعث می شود فیلم به همان اندازه که یک اکشن جنگی است، وحشتناک نیز باشد. در یکی از بهترین لحظات سینمایی سال ۲۰۱۹، صحنه ای تعقیب و گریز در ویرانه های آتشین یک دهکده فرانسوی اتفاق می افتد که فقط آتش برای روشن کردن مسیرهای فرو ریخته وجود دارد، و همچنین گلوله های ناشی از نیروهای غیب نیز از چپ و راست می بارد، و اینجاست که نیومن می تواند از حالت تنش گرفته تا آرامش را به بیننده القا کند. سطح صحنه های هنری مانند این صحنه مذکور در فیلم ۱۹۱۷ کم نیستند.
 

اگر احساس می کنید از دیدن فیلم های جنگی گذشته خسته شده اید، این اثر یک پادزهر است. آنچه مندس و تیمش دست به تولیدش زده اند یکی از جالبترین دستاوردهای سینمایی سال است. در پایان، یک لحظه تسکین دهنده وجود دارد، لحظه ای که همه آن را به طور کامل احساس می کنند، جایی که پس از طوفان، سادگی وزش نسیم ملایم و تابش آفتاب آرامش را به وجود می آورد، هر چند که می تواند دوام نداشته باشد.

  • امیر پریمی